یادداشت معصومه توکلی
1402/7/19
عنوان ترجمهٔ فارسی: مُوو، دشمن جادوگرها خب. جلد سوم خیلی با دو جلد اول متفاوت بود. حالا به جز لحن شوخ و شنگ و شیرین نویسنده، داستان هیجانانگیزی با ضرباهنگ تند هم در جریان بود که آدم را دنبال خودش میکشید. صدوچهل صفحهٔ اوّل را وقتی توی درمانگاه شلوغ بیمارستان اختر منتظر نشسته بودیم تا نوبتمان شود، یکنفس خواندم. شخصیتپردازی فوقالعاده بود و من تکتک شخصیتها را -از سوفی معصوم و منضبط تا ری قمپزدرکُن و از کلوریندای نحس تا اوفرونی خُلوضع- دوست داشتم و درک میکردم. و این را که هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها بود و داستان کمکم و از چند زاویه کامل میشد، هم. ویژگیای که البته مختص این جلد نبود و «ورت» و «پم» هم به همین سبک نوشته شده بودند. کاش فرانسه بلد بودم و کتابهای دیگر این نویسنده را هم میجُستم و میخواندم. «احساس میکردم محکومی اسطورهای هستم که مجبور است تا آخر دنیا راه برود تا تاوان جنایتی بسیار کوچک را بپردازد که تازه حتی آن را مرتکب نشده است.» «حتی اگر هیولا بودند، حتی اگر کم مانده بود ما را از بین ببرند، دست در دست هم، مثل دو مخلوقی از این در عبور کرده بودند که زنده بوده و آفتاب را شناخته بودند. آنها شکست خورده بودند و ما پیروز شده بودیم. برای همین میخواستم از آنها خداحافظی کنم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.