یادداشت
1403/3/2
4.1
40
و بالاخره به پایان رسید ، نفرت از ملکه افلاک ، خانواده نصفه نیمه ، معمای ووگانگ ، درخت غاری که در عین ناجی بود کشنده بود و عشق تلخ لیوای به شینگین و قلبی که حالا متعلق به کسی است که فدایش شده ...ونژی ... شاید اگه به یک غریبه بگم چندین ساعت برای چند ورق کاهی گریه کردم به پیشانی ام برچسب دیوانگی و مضحکی بزنند ، ولی شما که غریبه نیستید ! کتابی که با هر کلمه به دلایلی مختلف ، گاهی از فرط شوق ، گاهی از استرس و نگرانی و گاهی از شدت غم اشک میریختم به پایان رسید و من با هر ورق زندگی جدیدی آغاز کردم ؛ اما ما منتظر زندگی جدیدی هستیم ... من کتاب ها رو با شوق میخونم و برخلاف بقیه توش دنبال عیب و ایراد نمیگردم و تین کتاب به معنای واقعی کلمه بدون نقص بود ، طوری که همین الان میتونم تا ساعت ها بابت قلم شگف انگیز نویسنده گریه کنم ، روند داستان واقعا مناسب بود و یه نفس خوندمش به نظرم به عنوان یه مجموعه چند جلدی واقعا بی نقصه و هیییچ خلائی توی داستان حس نکردم اگه بخام با کتاب قبلی ( دختر مهتاب ) مقایسه کنم باید بگم که این دو کتاب کامل کننده و در عین حال نقص کننده همدیگه هستن و غیر قابل مقایسه انتظاراتم از کتاب هایی فانتزی عاشقانه یه جورایی بالا رفته ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.