یادداشت ریحانه.ر
7 ساعت پیش
کتاب دربارهی یه دختر ۲۹ سالهی سینگلبهگوره، به اسم وَلِنسی. ولنسی توی یه خونوادهی خیلی مقرراتی و رومخ بزرگ شده. ازاونا که همیشه باید سرساعت بیای سر میز واسه غذا، ازاونا که واسه یه تصمیم کوچیک جلسه با کل خاندان برگزار میکنن. ازاونا که همیشه تحت کنترل افکار و گفتارشون هستی! ولِنسی نتونسته هیچوقت به معنای واقعی زندگی ، "زندگی" کنه. اتفاق اصلی وقتی میفته که ولنسی میفهمه مرگ یکقدمیشه.( البته کتابای جانفاستر هم بیتاثیر نبودن) خلاصه که دختر ترسوی قصه،برای پرستاری از همشهری بدنامش پیشقدم میشه، عاشق کسی میشه که شایعه پشت شایعه ازش درمیاد، اما شایعه ها فقط شایعهن. بنظرم آخر کتاب کمی سریع تموم شد و قطعا جذابتر میشد اگه کشش بیشتری داشت. اما واقعا کتابیه که یکبار ارزش خوندن رو داره..! این کتاب باعث میشه فکر کنی اگه فقط یک سال دیگه میتونی زندگی کنی، واقعا اونجوری که باید زندگی کردی؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.