آخ که چهقدر خوشمزه و روان بودی! روز اول که بنا داشتم بخونمت از سر شیرینی زیاد دلم نیومد یه نفس به آخر برسونمت اما در خیال همراهت بودم. چشمهام با مونولوگها اشکبار میشد و لبهام با خاطرات میخندید. دوستش داشتم و کاش برای من هم یک روز اتفاق بیافتی.