یادداشت پارسا

پارسا

1402/4/20

طاعون
        آلبر عزیز سلام.  کتاب طاعون را تازه تمام کردم . نمیدانم چی بگویم . باید اول اجازه بدهم کلمات  در ذهنم رسوب کند، بعد  بشینم حلاجی کنم و آسمان ریسمان ببافم و سپس  ماحصل را روی  این صفحه سفید بریزم. هنوز دودل هستم که باید این داستان را دوست داشته باشم یا نه. خوب صادقانه بگویم در ابتدای داستان همه چیز کند و کش دار پیش میرفت و من انگیزه یی برای ادامه نداشتم اما خوب  نمیشد رها کنم و بروم آخر هر چه باشد تو کاموی بزرگی و برای خودت برو و بیایی داری . پس ادامه دادم .  میخواستم بدانم راوی بیطرف کیست و این خودش دلیلی شد که کتاب را بخوانم . هر چه به انتها می رسیدم روایت روان تر شد و شخصیتها  پرده را کنار زده بودند و خودی نشان می دادند. و برای ماهایی که کرونا را دیده ایم فضاها آشناتر از کار درآمد و همذات پنداریمان گل کرد . 
آلبر جان . شخصیت تارو رو بیشتر دوست داشتم احساس میکنم یک جورایی آشناست  و یک وجه تمایزی با بقیه دارد . حداقل در شرایط مصیبت بار آن شهر با خودش صادق تر است و صریح تر .  در مورد بقیه هم که کاموی عزیزتر از جان  چه بگویم ؟ دکتر ، روزنامه نگار ،  پدر روحانی ،  آن کارمند شهرداری و بازپرس  هر کدام  نماد گروهی از انسانها بودند که در هنگام بلایا  در شرایطی خاص ،  آن وجه نامکشوف خود را کشف کنند و آنچنان رخ بنمایند که بقیه انگشت به دهان بمانند. عزیزی گفت منظورت از طاعون اندیشه فاشیسم است ولی به نظرم هر نوع حکومتی را میتوان معادل طاعون دانست .کمونیست ،سوسیالیسم ، لیبرالیسم و حتی جمهوری را اگر باعث انسداد جامعه شود. و تو آلبر جان خوب این جوامع را ترسیم کرده ایی و عاشق  این جمله داستانت شدم که "دوباره از نو شروع کنیم". یک امیدی درونش هست هر چند تلخی گزنده یی  هم در آن نهفته است و نوعی ناامیدی هم در آن مستتر است .  فکر کنم درست اشاره کرده ایی که همیشه امکان برگشت شرایط مصیبت بار وجود دارد . وقتی غرق در شادی و ذوق مرگ خوشبختی هستیم . 
آلبر گرامی  .از اینکه راوی،  ریو پزشک است  متعجب شدم . کاش کس دیگری را پیدا میکردی تا روایت را بعهده بگیرد . نمیتوانم بی طرفی ریو را قبول کنم . او که در بطن حوادث است هر چه اصرار داری که او به اسناد و نوشته دگران هم چشم انداخته و سعی کرده بیطرف باقی بماند در کت من نمیرود . چون تاریخ را مردم ساخته اند اما حکومتها روایت کرده اند . و به نظرم ریو  هر چند سعی دارد در میانه کارزار طاعون زده ها وطیفه خویش را انجام دهد، بی تاثیر پذیری از عواطف جاری در پیرامونش اما  اجازه بده بگویم باورش نکردم نه مسئولیت پذیریش را نه روای بی طرف بودنش را . 
کاموی بزرگوار .  طبق رسوم سکولاریسم تو هم به مذهب و کلیسا تاخته ایی ،که چیز عجیبی نیست که حتی در شهر خیالی هم دین،  فقط مردم را به انفعال و سپردن امور به معشیت الهی رهنمون میشود و پدر بزرگوار  روحانی ،از پزشکان و علم گریزان است وتادم مرگ صلیب را رها نمیکند . 
خوب دوست خوب من آلبر ، فکر کنم افاضه علم بس است . از دید یک کتابخوان ساده ، کتاب  کمی کسل کننده شروع میشود ولی در ادامه میتواند خواننده را با خود همراه کند و گاهی مجبور کند کمی به سطرهای عقب برگردد ،دوباره بخواند  تا بهتر درک کند .  همین دیگه آلبر توقع  زیادی از من نداشته باش من که فیلسوف نیستم خوب . 
ارادتمند خوبیهایت کتابخوان . 
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.