یادداشت

Telka

1402/11/27

اینک شوکران: ایوب بلندی به روایت  همسر شهید
        [از دو طرف تخت ملحفه آویزان بود و کسـی مـن را نمی‌دیـد. وقتی پرزهـای تِی می‌خـورد توی صورتم، می‌فهمیدم صبح شـده و نظافتچی دارد اتاق را تمیز می‌کند.]

اینقدر که با خوندنش منقلب شدم اصلا نمیدونم در حال حاضر چه حسی دارم
      
1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.