یادداشت Telka 1402/11/27 اینک شوکران: ایوب بلندی به روایت همسر شهید زینب عزیزمحمدی 4.4 10 [از دو طرف تخت ملحفه آویزان بود و کسـی مـن را نمیدیـد. وقتی پرزهـای تِی میخـورد توی صورتم، میفهمیدم صبح شـده و نظافتچی دارد اتاق را تمیز میکند.] اینقدر که با خوندنش منقلب شدم اصلا نمیدونم در حال حاضر چه حسی دارم 1 0 2 (0/1000) نظراتتاکنون نظری ثبت نشده است.