یادداشت راضیه بابایی
1403/5/6
دربست تهران_هاوانا! سباستین سومین سفرنامهی ضاطیان است که می خوانم .چهارمی هم در نوبت است.می خواهم همراه او به کانادا بروم! حالا نویسنده برای من یک شخصیت داستانی شناختهشده است. می دانم که اگر به شهر دوشنبه یا کلکته برود چه چیز آنجا برایش جذابیت روایی دارد و اگر در هاوانا باشد، نگاه من را به چه سمت معطوف می کند. منصور ضابطیان قبل از حرکت و حضور فیزیکی در مکانها با کمک اینترنت نگاهی کلی از آنجا به دست می آورد. مقصد را دورادور می شناسد و بعد سفرش را آغاز می کند. وقتی به مقصد می رسد برای جان دادن به مکانی که در آن است به آدمها می پردازد و حضور آدمها، خصوصیات و سبک زندگی مردم هر کشور و منطقه، روحی می شود که به آن کشور می دمد و دورنمای کلی شکل گرفته در ذهن خود و خواننده را کامل می کند. خط حرکت او از قبل مشخص است قصد بازدید سه شهر را دارد ولی حساسیتش به محل اقامت،سبب میشود به مردم جامعه نزدیک تر شود، با آنها نشست و برخاست می کند، هم سفره شان میشود و به خود سخت نمی گیرد و راه ارتباط با آنها را باز میگذارد... ماجرای آشنایی با این آدمها می شود کتاب سباستین . از بین مناظری که ضابطیان در کتاب منعکس کرده است خانه همینگوی و عکسهای مربوط به آنجا برایم جذاب بود. مزارع نیشکر و توتون و قهوه هم و ماجرای اینترنت و سختی های استفاده از آن. ولی یک سوال برایم ایجاد شد که ضابطیانی که در خوردن الکل مدارا می کند، چرا در مورد غذا هیچ سخت گیری ندارد؟ مهمانی ها و خوراک های مختلف را می پذیرد. شاید هم به این نکته توجه کرده ولی در کتاب نیاورده است. عکس های کتاب خیلی خوبند. اصولا سفرنامه بی عکس مثل این است با چشم بسته برویم موزه! آن خلاصهی تاریخی آخر کتاب هم باعث شد دنبال یافتن جای دقیق کوبا در قاره آمریکا باشم. در مجموع مطالب کتاب تازه بودند و از خواندن این کتاب روان لذت بردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.