یادداشت مونا نظری
1403/10/13
▫️«ما ایوب نبودیم» چه عنوانِ محشری! این را ٱدمهای مراقب دارند به ما میگویند، یا به خدا؟ ▫️ آنهایی که در مقام مراقبت بودهاند میدانند که مراقبت رنج و جسمی و روحی به همراه دارد. این مراقبت وقتی مراقب با مراقبت شونده پیوند عاطفی دارد و او در شرایط دشوار و اذیت کنندهای است، به اوج خودش میرسد. اما جامعه در قانونی نوشته، هالهای مقدس به دور افراد مراقب میکشد و آنها را در مقامی مینشاند که دیگر شرم میکنند از رنجهای مراقبت کردن با دیگران حرف بزنند. اگر فرد مراقب روزی به زبان بیاورد که از نگهداری از فرزند معلول، پدر پیر، مادر بیمار و هر موجود آسیب پذیر دیگری خسته شده، انگار از بلندای عرش به حضیض فرش فرو میافتد. ▫️این کتاب، شکستن تابوی حرف زدن از مراقبت است. سیزده نفر از کسانی که مسئول مراقبت از کسی یا چیزی بودهاند در این کتاب از رنجهای مراقبت گفتهاند. از این که نه صبر ایوب را دارند و نه قداستش را. از خستگیها، رنجها، جان به لب رسیدنها و در نهایت موهبتهایی که مراقبت به سختی و در طی زمانی طولانی به آنها اهدا کرده است. ▫️روایتهای این کتاب جان دارند. خون دارند. پر از حس و شور اَند. با خواندنشان اشک ریختم، خندیدم، افسرده شدم، به شوق آمدم، شگفتزده شدم و در نهایت با تمام شدنش احساس کردم دری جدید به روی اِدراکم از «هستی» و «انسان» گشوده شده و آدم مگر از خواندن یک مجموعه جستار چه میخواهد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.