یادداشت علیرضا فتاح
1402/10/21
"هلیا! من هرگز نخواستم که از عشق افسانه یی بیافرینم؛ باور کن! من میخواستم که با دوست داشتن زندگی کنم -کودکانه و ساده و روستایی. من از دوست داشتن، فقط لحظه ها را میخواستم. آن لحظه یی که تو را به نام مینامیدم..." صفحات ۶۷-۶۸ سانتیمانتالیسم. دوست نداشتم این را. و البته همچنان نادر ابراهیمی برایم عزیز و سخت بزرگ است. خواسته داستان بنویسد و البته داستان در این شدت سانتیمانتالیسم درنمیگیرد. تنها میماند جمله هایی شبه حکیمانه (مثل آنچه قبلتر از کتاب نقل کردم) که نادر ابراهیمی خوب مینویسد آنها را -و البته باز اینجا نه به خوبی یک عاشقانه و چهل نامه که آنها محصول دوران میانسالی و پیری اند- و جمله های عاشقانه لوسی (مثل نقل بالا) که البته در جای خود بسیار هم زیبا اند. اما نوشته با این دو داستان نمیشود. ضمن اینکه من از نویسنده یک عاشقانه و چهل نامه -که آنها را حماسه عاشقانه میخواند- توقعی دارم که چنین داستانی که راوی اندوه و افسوس بر عشقی عادی و شکست خورده است بسیار پایینتر از حد آن است. همین جمله های زیبا هم اگر نبود، یک ستاره میدادم به این کتاب. این را هم نخواندم، شنیدم. :-)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.