یادداشت ریحانه شهبازی
1404/3/20
نسخهی صوتی «اولدوز و عروسک سخنگو» را با ستایش، خواهر هشت سالهام، گوش کردیم. دلم میخواست همانقدر که دردها و رنجهای مردم را میشنود، به دنیای خیال و رؤیا هم ایمان بیاورد. همان دنیایی که اولدوز و یاشار را از تلخی زندگی دنیاییشان نجات میداد... آن شب جانوران جنگل هم نخوابیده بودند. دورادور، پای درختها، جا خوش کرده بودند و عروسکها را تماشا می کردند. یاشار و اولدوز از دیدن این همه عروسک و پرنده و جانور ذوق میکردند. هیچ بچهای حتی در خواب هم چنین چیزی ندیده است. ماه در آب برکه دیده میشد. درختها و پرندهها و شعلههای آتش هم دیده میشد. همه چیز زیبا بود. همه چیز مهربان بود. خوب بود. دوستداشتنی بود. همه چیز. همه چیز. همه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.