یادداشت ابراهیم دهقان
1401/7/28
4.2
3
((خواننده مهربانم، در نهایت شرمندگی ناچارم اینجا از شما بخواهم کلاهتان را بردارید. مقصودم این نیست که شما باید از سر احترام حرکتی کنید – که البته، کمترین وظیفه شما در برابر نابغه ما خواهد بود – فقط میخواهم هشدار دهم کلاه یا هر چیزی را که به شکلی موجه زیر آن نهان شدهاید و ادایی درمیآورید، دودستی بچسبید که آقای چخوف آن را برخواهدداشت. نابغه بیرحم ما لحظهای مراعات شما را نمیکند. مخصوصا آن عدهای مراقب باشند که قرار است آخر هر داستانی بپرسند: پس چرا آقای چخوف به ما نشان نداد که انسان توانا چهطور باید میان این همه پستی و رذالت زندگی کند؟)) این جملاتی که به قول "رولان بارت" با تمام وجود خودشان را مشتاقِ به منِ مخاطب نشان میدهند، بریدهیی است از یادداشتی که "حمیدرضا آتشبرآب" مترجم مجموعهی "همسر و نقد همسر" در ابتدای این کتاب نوشته است؛ و خودمانیم... چه معرفیِ انگیزشی برای تشویق به خواندنِ این شاهکارهای جناب "چخوف"میتواند موفقتر از این جملات عمل کند. کتاب "همسر و نقد همسر" شامل ده داستان کوتاه از "آنتون چخوف"، داستان و نمایشنامهنویس نامآشنای روس است. داستانهایی که "آتش برآب" از دلیل انتخابشان اینطور مینویسد: ((داستانهای پیش رو به سلیقه مترجم از بهترین آثار دوره متاخر چخوف گزیده و با رویکردی برای اجرا ترجمه شده است، با این تضمین که هرگز از خواندن آنها سیر نشوید!)) همانطور که از نامی که مشخصاً "آتش برآب" برای کتاب انتخاب کرده است بر میآید، این مجموعه شامل دو بخش است. بخش ابتدایی شامل ۱۰ داستان کوتاه است و بخش دوم شامل نقد و تفسیر این داستانها میباشد که اینهم مشخصا از علایق مترجم است -زیرا چنین رویکردی در بعضی از آثاری که او ترجمهشان کرده و انتشارات علمیفرهنگی منتشر کرده است نیز به چشم میخورد- و نهایتاً در آخر کتاب نیز ضمیمهیی درباره زندگی و آثار چخوف گنجانده شده است. دربارهی این کتاب و این ده داستان جناب چخوف در آن، بسیار میتوان نوشت اما کاملتر از هر جملهیی که اینجا بیاید، در بخش دوم کتاب، که همان "نقد همسر" باشد، آمده است. نقدها و تفسیرهایی بدیع، دست اول و به غایت کامل برای یک داستان کوتاه. نقدها و تفسیرهایی که بیتردید مترجم کتاب زحمت بسیاری را تا حصول رضایت ناشر و گنجاندن آنها در کتاب، متحمل شده است؛ حتی این اشتیاق و احترام "آتش برآب" به تجربهی بصری مخاطب، در طراحی جذاب رویهی گلاسه و طلاکوب روسی پشت جلد هم به روشنی به چشم میآید. هدف از معرفی این کتاب، جدا از جذابیت همیشگی داستانهای کوتاه و بلند آنتوان چخوف که پیشتر آنها را با ترجمهی احمد گلشیری، سیمین دانشور، هوشنگ پیرنظر، عبدالحسین نوشین، پرویز شهدی و از همه مهمتر جناب سروژ استپانیان خوانده بودیم، گفتن از مترجم جوانی است که به زبان، فرهنگ و ادبیات روس عشق میورزد و البته ماحصل این عشقِ متکی بر احاطه و تسلط، ترجمههایی مهم، خوشخوان و روان از آثار غولهای بیهمتای ادبیات روسیه شده است. بی تردید در آینده نام "حمیدرضا آتش برآب" را بیشتر و پرطنینتر خواهیم شنید. مترجمی که اشتیاقش به مخاطب، خاصیتی است کیمیا در بازار نشر پ.ن: البته در مورد حمیدرضا آتش برآب باید یک گوشه چشمی به مشکلاتش با نشر هرمس بر سر مقالات موجود در کتابهای ترجمه شدهی ایشون و ادعاهای خانم یلدا بیدختی نژاد داشت. اما اگر بخوایم خوشبین باشیم و این موضوعاتو بالکل رد کرد، ترجمههای ایشون از زبان و ادبیات روسی واقعا بینظیر و فوقالعاده است
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.