یادداشت

تصویر دوریان گری
وجدان خالق
        وجدان خالق کجاست؟

انسان زیبایی به‌واسطۀ کلمات خلق شده است؛ کنارش هنرمندی آفریده شده که تصویر این زیباییِ خلق‌شده را در میان کلمات خلق می‌کند. زیبایی در کدام یک جاودانه خواهد شد؟ در کلمات یا تصویری که کلمات با خود می‌آفرینند؟ واژه به خدمت اخلاق درمی‌آید یا زیبایی؟ در برابر گناه، وجدان خالق کجاست؟ در تجلی ذهن مخلوق؟ اخلاق تا کجا در برابر زیبایی و جاودانگی هنر دوام می‌آورد؟ سنگینی اخلاق و تباهی آن بر ذهن خالق می‌نشیند یا هنر او؟ کدام آفریننده می‌تواند آن را به‌واسطۀ کلمات به هنر تبدیل کند؟ اصلاً ممکن است مرز اخلاق و هنر چنان در هم تنیده شود که محصول درخور توجهی از این مرز بیرون بزند؟ اگر آفریننده قدرت  آفرینش را ابدی در نظر بگیرد و اخلاق را گذرا، شاید بتواند چنین مرزی ترسیم کند. زیبایی ابدی نیست، اما تصویر زیبایی می‌تواند رنگ جاودانگی به خود بگیرد و اخلاق هرچقدر خود را بر هنر بگستراند و آن را فاسد کند، گذراست و هنر به ذات زیبایی بازخواهد گشت.

اسکار وایلد، خالق شخصیت دوریان گری، با کمک جادو هنری را در هنری دیگر خلق کرده است و از جاودانگیِ تصویرِ زیباییِ دوریان تا ویرانی‌اش با تباهی اخلاق به‌نرمی حرکت می‌کند و به جای نابودی مخلوقش، تصویر او را ویران می‌کند تا زیبایی ابدی را به مخلوقش هدیه کند. اما مخلوقش ناراضی از تباهی تصویر خود، این هویت دوگانه را نمی‌پذیرد و علیه خالق و علیه تصویری که هویت نابودشدۀ او را بر خود حمل می‌کند، دست به طغیان می‌زند اما شکست می‌خورد. دوریانِ زیبا با مرگْ هویت واقعی خود را به دست می‌آورد؛ آن خود تباه؛ هویتی که ذره‌ذره در عمر کوتاهش شکل گرفته اما بازتابی در نگاه خودش در هیچ آینه‌ای نداشته است. دوریانِ جوان زیبا بود اما آن که در پی سال‌ها زیبا مانْد، دیگری بود. میان دیگری زیبا و خود زشت، کدام را باید انتخاب می‌کرد؟ دوریان تا لحظۀ مرگ دست به انتخاب نمی‌زند، خود را به صورت رازی پنهان می‌کند و دیگری را زندگی. بالأخره لحظه‌ای فرا می‌رسد که او تصمیم می‌گیرد انتخاب کند. او مرگ خود را انتخاب می‌کند اما هنر بر او چیره می‌شود. جاودانگی زیبایی دوباره به جای اصلی خود، به چهرۀ هنر بازمی‌گردد. پایان انسان-خالق، پیروزی بر مرگ است و پایان انسان-مخلوق شکست از آن. پایانی در پایان.
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.