یادداشت فاطمه

فاطمه

فاطمه

1404/7/5 - 18:24

        فکر می‌کنم که چه کسی تا به حال از حال بیمار سرطانی که خود را لبه پرتگاه مرگ و زندگی می‌بیند نوشته است؛ شاید یالوم که از حال بیماران رو به مرگش نوشته و یا حتی فرانکل و اردوگاه های مرگش اما کدام یک اینطور از حال خود نوشته اند؟! از آن لحظه که روی صندلی آزامایشگاه و نمونه برداری نشسته اند تا هنگام دریافت نتیجه، از لحظه خبردار شدن عزیزان از بیماری تا آنجا که امید به بهبود می‌یابند یا با امید خداحافظی می‌کنند؟ 
چه نوشته‌ای و چه کسی این چنین می‌توانست از تک تک لحظات بیماری که با بیماری‌اش سر می‌کند بگوید؟ کاراسینما را مخاطب قرار دهد و از نفوذ تک تک سلول های سرطانی بگوید؟ 
این چنین پر احساس با خیابان های شهر وداع کند و از غربت و دوری از وطن بگوید؟ درد بکشد و بنویسد، درد بکشد و امیدوار باشد، درد بکشد و امید از دست بدهد، درد بکشد و مقاومت کند، درد بکشد و از زندگی دست بکشد...
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.