یادداشت Shana Sheikhbahaei
1403/11/14
منی که خیلی وقته ریویو ننوشتم و حتی یادم نیست چی جوری باید انجامش بدم وقتی این کتاب تموم شد احساس کردم انگار نمیشه درباره اش نگفت:) (میشه گفت دردو دله و قربون صدقه بیشتر تا ریویو:>>>) میدونستم قراره دوستش داشته باشم ولی اینقدر ؟ اصلا فکرشو نمیکردم... توی کل ۳۷۰ صفحه کتاب میدیدم که این کتابفروشی باهاشون چی کار میکنه ادمایی که از سرتاسر دنیا اومده بودن؛داغون بودنا ولی اینقدر امید داشتن و با این همه بدبختی بازم هر روز لیخند میزدن و هیچ چیز زیبا تر این نبود که داستان واقعی بود:) این دلگرم ترم میکرد اینکه واقعی بودن انگار بهم دلگرمی میداد معجزه ممکنه. من یک سال پیش این کتاب رو خریدم و کل مدت منتظر اون زمان مناسبش بودم و واقعا تایمی که برای خوندنش انتخاب کردم هم به زیباییش اضافه کرد... روزای اخر سال، پر از سردرگمی و... ولی به هر حال «زندگی اثری در حال تکمیل است» *جرج و سیمون دوتا شخصیتی بودن که عجیب به دلم نشستن:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.