یادداشت فاطمه مجاب
1401/2/22
3.9
45
پیرها تقصیری نکردهاند که همیشه آخرِ سر به زوال میافتند. من چندان دل خوشی از این قانونِ طبیعت ندارم. شنیدن حرفهای آقای شارمت در مورد قطارها و ایستگاهها و ساعت حرکت قطارها، خودش چیزی بود. مثل این که هنوز امیدوار بود قطار خوبی سوار شود و در ساعت مناسبی حرکت کند و خودش را نجات دهد، در حالی که خوب میدانست که به مقصد رسیده و کاری به جز پیادهشدن برایش نمانده. - از متن کتاب - چقدر حرف میزد این پسر، و چقدر شیرین بود! چقدر دیدش و روایتش از اون وضعیت داغونی که توش بود جالب بود! موقع خوندن کتاب خیلی پیش اومد که لبخندای تلخ بزنم :) رفت جزو کتابای مورد علاقهم. همردیف ناتور دشت مثلا. پ.ن. ممنون از خانم گلستان بابت ترجمهی خوب و وفاداریشون به متن اصلی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.