یادداشت علی کالفیلد
1404/3/30
کتاب جالبی بود. این کتاب داستان یک خانواده در بند اسیر شده را بیان میکند؛ اما نه یک بند واقعی، بلکه یک بند انتزاعی! کتاب روایتگر یک خانواده است که در تنگنای خاصی قرار گرفته و تلاش میکنند از این زنجیره رهایی پیدا کنند. این کتاب را دوست داشتم. کتاب "بندها" از نشر چشمه به ما یادآوری میکند چطور میتوانیم در بندهای مختلف زندگیمان اسیر شویم و این بندها چه تأثیری بر روابطمان دارند. کتاب در ابتدای خود پیشپاافتاده به نظر میرسید. وقتی داستان از زبان پدر خانواده بازگو شد، رنگ و لعاب خوبی به خود گرفت. به این شکل بگویم که هرچه جلوتر میرفتم، تارهای عاطفی بیشتری در سیر شخصیتها تنیده میشد. پایانبندی کتاب نیز برایم شوکآور بود؛ نه از این نظر که داستان خاص و پیچیدهای بود، بلکه از این دید که رفتارهای بچههای داستان در پایان کتاب به شدت غافلگیرکننده بود! در ابتدا که شروع به شنیدن کتاب کردم، دلم برای مادر خانواده میسوخت و احساس همدردی عمیقی با او داشتم. رفتار پدر خانواده در همان بحبوحه لحظات غیرمنطقی بود، تا حدی که دوست داشتم پیدایش کنم و تا جایی که میتوانم از او انتقاد کنم. اما وقتی از زاویه دید پدر خانواده آغاز به بازگویی ماجرا شد، بیشتر از قبل دچار آشفتگی شدم؛ پدر خانواده نیز چالشها و فشارهای زندگی خودش را داشت. البته فشارهای زندگیاش را خودش برای خودش میساخت، چون این پدر اسیر امیال و اعتقادات مُحملش بود. ولی تیر پایانی به مانند قبل زمانی به من اصابت کرد که داستان از زبان فرزندان بازگویی شد. آن زمان فهمیدم که زندگی از آنچه به نظر میرسد پیچیدهتر است. فرزندان خانواده هم بار سنگین ناشی از اشتباهات والدین را حمل میکردند؛ بارهایی که گاهی از احساس انتقام و نفرت نشأت میگرفت. امیدوارم اگر در بندهای زندگیتان اسیر شدید، بتوانید با کنترل درست رهایی پیدا کنید. نویسنده هم میخواست بگوید که همواره به فکر خودتان نباشید و به تأثیر کارهایتان بر دیگران توجه کنید. به کتاب نمره ۴ از ۵ میدهم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.