یادداشت R.

R.

R.

1404/1/18

        حس تسلیم وجودش را تسخیر کرده بود. بس بود! تمام تلاشش را برای یک زندگی بهتر کرده بود و حالا می خواست سقوط کند. دیگر زانوهایش نمی لرزید. کاملا به خودش مسلط بود. هر چه می کرد از روی اراده بود.



"ازدواج با دختری ثروتمند قرار بود آینده موفقش را تضمین کند، اما حالا دوروتی برایش مانع بود نه وسیله. باید کلکش را می کند؛ قبل از ساعت سه و به شیوه ای که خودکشی به نظر می رسید..."


یک رمان جذاب جنایی که واقعا ارزش خوندن داره
و باز هم منی که یاد نوشته های پیتر سوانسون میوفتم
و متوجه شدم پیتر سوانسون این رو هم خونده
اتفاقی دارم کتاب هایی رو میخونم که پیتر سوانسون هم خونده
این الهام گیری ها واقعا جذابه
لذت بردم
✌
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.