یادداشت پری
1403/12/6
قبل از اینکه کتاب را شروع کنم، منتظر آن بخشی از داستان بودم که در ادبیات نمی دانم کدام سال تحصیلی خوانده بودیم. همان بخشی که کوزت در دل شب می رود تا از چشمه آب بیاورد. فکر می کردم با داستانی، یک خطی و روان و ساده روبه رو هستم. 80 صفحه ی ابتدایی را که خواندم، متوجه شدم با کتابی، پر جزئیات مواجه هستم. ویکتور هوگو نویسنده ای است که برای وصل کردن دو شخص به هم و نشان دادن روابط بین دو فرد، شروع به گفتن حادثه ای در صد صفحه می کند. اوایل تمام این صفحات، همانند یک علامت سوال بزرگ در ذهنم بودند؛ ولی وقتی فصل را به پایان می رساندم، از این همه توصیف و ذکر جزئیات لذت می بردم. بی شک ویکتور هوگو در این کتاب علاوه بر نوشتن و روایت زندگی این اشخاص، اطلاعات و دانش خود را نیز ارائه می دهد. سیر تغییرات ژان والژان، چه ظاهری و چه باطنی، به گونه ای است که خواننده بدون تردید به او علاقه مند می شود و در تمامی حوادث می خواهد مدافع او باشد. ذات او به گونه ای تغییر می کند که به سان مسیح در می آید. به راستی این چنین تغییری امکان پذیر است؟ که فردی محکوم، به فردی مهربان و فداکار تبدیل شود؟ فردی که به دشمن خود نیز محبت می کند! و یا تغییری که در ژاور به وجود آمد، تغییری که آن را تاب نیاورد! حقیقتا تمام شخصیت ها سیر تغییراتی را اندک اندک، گاه نهان و گاه ملموس طی می کنند. کوزت را شاید بتوان شخصیت اصلی نامید که ژان والژان، فرستاده شده بود تا او را نجات دهد و زندگی او را از هیچ به همه چیز بدل کند. با خواندن تاریخ ها و اسامی و جنگ های فرانسه، به خواندن تاریخ فرانسه مشتاق شدم و البته فکر می کنم که قبل از خواندن این کتاب و یا در حین خواندن آن، جست و جویی درباره ی فرانسه، خالی از لطف نیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.