یادداشت فاطمه سادات مظلومی

        سِنافور!
کتاب داستانی که بیشتر مانیفست اعتقادی یحیی‌سنوار و همرزمانش در حماس بود...
از همان کودکی وقتی حرف از عملیات استشهادی می‌شد، از خودم می‌پرسیدم:
یعنی کشتن و زخمی کردن یکی دو نفر ارزشش را دارد؟
این‌ها یک نفر می‌کشند آن‌ها به هزارنفر سخت می‌گیرند، این معامله به سود کیست؟
می‌پرسیدم یعنی آن کسی که خود خواسته می‌رود برای شهادت، آخرین نگاهش به نمودهای زندگی چگونه است؟
قبل از عملیات به چه فکر می‌کند یا اصلا چه می‌شود که عملیات استشهادی را انتخاب می‌کند؟
جواب بیشتر سوالاتم را با ذهن ابوحمزه و قلم یحیی‌سنوار گرفتم... لااقل بی‌واسطه فهمیدم چه چیزی در قلب و ذهن مبارزان حماس می‌گذرد و این دستاورد کمی نیست!
کتاب شاید از قصه دور باشد اما به تعبیر و توصیف ادبی بسیار نزدیک و غنی است و این نوع نوشتن با تکیه بر درونیات به جای وقایع بیرونی را در قلم چندی از داستان‌نویسان عرب حوزه‌ی مقاومت، دیده ام.
کتاب، داستان تولد تا دستگیری یکی از مبارزان جنبش حماس است که یحیی سنوار در همان روزهای اسارتش در زندان‌های رژیم صهیونیستی می‌خواسته این قصه‌ها را به تعداد یک مجموعه برساند، اما نمی‌دانم چند دلاور دیگر را روایت کرده...
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.