یادداشت ریحانه شهبازی

        «فریدا می‌نویسد: «همه چیز موجود است و تنها قانونی که ما را به حرکت وامی‌دارد، زندگی است. هیچ‌کس متمایز از دیگری نیست. هیچ‌کس تنها برای خود مبارزه نمی‌کند. همه چیز، همه چیز است و در عین حال یکی است. ترس و درد و لذت و مرگ چیزی بیش از بخشی از وجود ما نیستند.»
فریدا سورئالیست نبود، زیرا از جدا کردن واقعیت از خیال سر باز می‌زد. او مرز جهان درون و بیرون، مرز بین روح و بدن، آنچه رخ می‌دهد و آنچه احساس می‌شود را از میان برمی‌دارد. قدرت خلاقه فریدا همیشه با تخیلِ ترس، امید به سخره گرفتن زندگی‌اش و با نوعی تلخی طنزگونه در داستان‌هایی که پیامش درون آن‌هاست، نمودار می‌شود. او می‌گذارد تا ما در فرآیند موقعیت‌های متفاوت علت و معلولی شریک شویم. او در خودپرتره‌هایش دیدگاه جدیدی از این دگردیسی را به ما نشان می‌دهد، اینکه هیچ کدام از تصاویرش با دیگری همسان نیست. فریدا به این دلیل موفق است که قادر به نشان دادن چیزی است که معمولاً نمی‌توان نشانش داد. او این کار را با قدرت تصویرگری‌اش انجام می‌دهد و این تنها دلیل یکتاییِ اوست.»
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.