یادداشت Soli
1404/4/14
اولش خیلی گیج شدم. اول هر فصل قدری طول میکشید تا بفهمم که الان راوی کیه و چه اتفاقی داره میافته، اما یواشیواش سیرش رو درک کردم و تونستم تشخیص بدم. خوشم اومد ازش، کتاب جالبی بود. این پرش راوی و زاویه دید رو دوست داشتم، هرچند که کمی گیجکننده بود. واقعا چرا نویسندههای بیشتری از زاویه دید دومشخص استفاده نمیکنن؟ "تو" خیلی قشنگه، خیلی خوبه. به نظرم در حقش کملطفی شده. شخصیت سیمین برام جالب بود. خوابایی که از گذشته میدید و نگرانیای که برای آینده داشت. درسته گاهی خیلی خبیث بود و نژادپرست، اما خب جالب هم بود. اول که متوجه حضور نویسنده توی داستان شدم، کمی خورد تو ذوقم، اما جالب بود، واقعا جالب بود. به نظرم همین ویژگی گنگ بودنش جذابیت داستان رو تا حد زیادی افزایش داده بود. اینکه نمیتونستی دادخواه و حنیف رو از هم تشخیص بدی، یا مجد و حنیف رو، یا دادخواه و مجد رو. یا سیمای داستان رو از سیمای واقعی، یا کلا داستان رو از واقعیت. خلاصه که خوشمان آمد. +الان دو روزه که تو خونه راه میرم و برای خودم میخونم "سیما قر داره سیما، سر فر داره سیما". :/
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.