یادداشت فاطمه
3 روز پیش
بعد از خوندن این کتاب میتونم بگم این زن واقعاً از نوابغ ژانر جنایی معمایی بوده، مخصوصا با توجه به این نکته که ترفندی که به کار برده برای اون زمان بینظیر و نو بوده و این پیشتازی و ابتکارش فوقالعاده بود، عالی بود عاااالی. یکی از مهمترین عوامل جذابیت تو این ژانر اینه که نویسنده در عین این که با دادن یکسری سرنخ مخاطب رو گمراه میکنه باید یه کدهای ریزی هم وجود داشته باشه که آخر سر خواننده بفهمه اگر بیشتر به جزئیات توجه میکرد ممکن بود قاتل رو پیدا کنه. شاید عدهای بگن آگاتا کریستی تو این کتاب مخاطب رو گول زده چون از راوی غیر قابل اعتماد استفاده کرده، اما تو بخش آخر ما میبینیم یکسری کدهایی هم تو متن وجود داشته؛ مثلاً لحظهی خروج دکتر از اتاق آکروید و این دیالوگ که «مکثی کردم و به عقب نگریستم. از خود پرسیدم چیزی را فراموش نکردهام؟» من با خوندن این جمله با خودم فکر کردم چرا باید این حرف رو بزنه و یکم شک کردم که البته آگاتا کریستی تمام تلاشش رو به کار برده تا اون شک خیلی بهش اعتنا نشه :)، یا با وجود اینکه کلی کار داشت همیشه همراه پوآرو بود و میخواست در جریان پیشرفت پرونده باشه، همینطور این مورد که مشخصاً قاتل رالف رو مجاب کرده بود پنهان بشه چون اینکار به نفع قاتل بود و اینجا باید قاتل کسی بوده باشه که مورد اعتماد رالف باشه و بهش نزدیک باشه(مثل دکتر) تا به حرفاش گوش بده، یا همینطور نزدیک بودن دکتر به خانم فرارز و شوهرش و موارد دیگه که تو بخش آخر بهش اشاره شده بود. خلاصه که دلیل پنج ستاره دادن من به این کتاب و اینکه انقدر ازش خوشم اومد اینه که بهنظرم فقط یک نابغهی شجاع میتونه کتابی بنویسه که راوی اول شخص قاتل باشه :))))))).
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.