یادداشت محمد سعید میرابیان

        اتللو یکی از تراژدی‌های سیاسی شکسپیر است که پیچیدگی قدرت، زبان و ایدئولوژی را آشکار می‌کند. این نمایشنامه، در سطحی ساده، داستان خیانت، سوءظن و جنون است، اما در لایه‌ای عمیق‌تر، به سازوکارهای سلطه و مشروعیت می‌پردازد. اتللو، یک فرمانده موفق، در آغاز نمایش جایگاهی تثبیت‌شده دارد، اما همان نظامی که او را پذیرفته، با اولین تزلزل، علیه او عمل می‌کند.

شکسپیر نشان می‌دهد که قدرت نه‌تنها در خشونت مستقیم، بلکه در کنترل روایت نهفته است. یاگو، برخلاف اتللو که مشروعیتش بر اساس عملکرد نظامی‌اش است، از طریق تحریف واقعیت، سلطه‌ای پنهان اعمال می‌کند. در پرده‌ی سوم، شکاکیت اتللو، نقطه‌ی اوج بحران است: او دیگر جنگجویی باصلابت نیست، بلکه فردی است که زبان دشمنانش را درونی کرده و از آن علیه خود استفاده می‌کند. در این لحظه، شکسپیر نشان می‌دهد که چگونه فردی که روایت مسلط را نمی‌سازد، در نهایت قربانی آن خواهد شد.
پایان نمایش، بازگشت به نظم پیشین است؛ اما این بازگشت، نه نشانه‌ی ثبات، بلکه تأییدی بر چرخه‌ی حذف "دیگری" در قدرت است. قتل دزدمونا، اوج تراژدی نیست، بلکه لحظه‌ای است که اتللو، به دست خود، به همان تصویری تبدیل می‌شود که جامعه‌ی ونیزی همیشه از او داشته است: یک بیگانه‌ی خطرناک. او که روزی فرمانده‌ای محترم بود، حالا به دشمن نظم بدل شده و مرگ او، به‌مثابه‌ی بازسازی مشروعیت نظامی است که از ابتدا او را به رسمیت نمی‌شناخت.

شکسپیر در اتللو نشان می‌دهد که سیاست، چیزی فراتر از نزاع بر سر قدرت ظاهری است؛ سیاست در زبان، در روایت و در بازتولید سلطه ریشه دارد. اتللو، قربانی شمشیر نیست، بلکه قربانی داستانی است که دیگران درباره‌ی او ساخته‌اند و در نهایت، خودش آن را پذیرفته است.
      
817

56

(0/1000)

نظرات

عصماء

عصماء

1403/12/21

این جمله آخر خیلی حرف داره برا گفتن. حتی خود ما هم گاهی قربانی داستانی میشیم که دیگران برامون ساختن و باورش کردیم. یا حتی گرفتار داستانی میشیم که خودمون برا خودمون درست کردیم و پذیرفتیم!

3