یادداشت مصطفا جواهری

        «شکست چشم‌اندازی یگانه در مورد کار انسان به او می‌دهد، چون امروز نگاه ما معطوف
به مرگ نیست، نقش آن را شکست تقبل می‌کند.»

درخشان، پررمزوراز، عمیق، متحیرکننده و فراموش‌نشدنی. بعد از مدت‌ها رمانی خواندم که دوست نداشتم تمام شود. سومین کتابی بود که از پابلو د سانتیس با ترجمهٔ درجه‌یک بیوک بوداغی خواندم. علاقهٔ من به ادبیات امریکای لاتین در سال‌ها پیش، به واسطهٔ همین نویسنده شکل گرفت. روزی که حوالی ده سال پیش، رمان بی‌نظیر «دانشکده» را خواندم.
ناشر در پشت جلد کتاب، در توصیف اثر نوشته است: «رمانی است جنایی، با همهٔ عناصری که یک رمان هیجان‌انگیز مدرن به آن نیاز دارد: قدرت و جادوی تخیل.» اما تنها ویژگی که این کتاب ندارد، جنایی بودن است.
ماجرای یک معمار ایتالیایی‌ که نسبت به نهضت معماری مدرن در اوایل قرن بیستم نیویورک موضع دارد و این موضع تا انتها به پختگی دیوانه‌واری می‌رسد. 
اگر به زبان و زبان‌شناسی، فلسفهٔ معماری، تاریخ معماری و معماری آرمان‌شهری علاقمندید، این کتاب مدهوشتان می‌کند. وگرنه به احتمال زیاد، جز ملال چیزی برایتان نخواهد داشت.
به زودی برای بار دوم می‌خوانمش.
      
634

53

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.