یادداشت زهرا سادات ثابتی
1400/11/26
رمان «بی نام پدر» از آن دست رمانهایی است که فقط در سطح قصهپردازی پرتعلیق نمانده است بلکه وقتی قدم در داستان میگذاری متوجه میشوی جهان عمیقی پرداخت شده است که خواننده را به اندیشیدن وامیدارد. واداشته شدن به اندیشیدن نه به سبب جملههای فلسفهگون و موقعیتهای رقتانگیز بلکه با جرقههایی که به وسیلهی جملهها و واگویههای شخصیتها در حین روایت و پیش بردن داستان، در ذهن خواننده به وجود میآیند. نکته همینجاست! نکتهی قابل توجه برای من این بود که این جهان عمیق با جملههای بلند، تصویرسازیها و فضاپردازیهای مفصل و صفحه در پی صفحه، ساخته نشده بلکه تنها با جملههایی کوتاه و پی در پی، مفاهیم کلیدی و صحنههای اساسی پرداخت و نشان داده شده و اتفاق مبارکِ همذاتپنداری و همراه شدن با شخصیتها، به همین شیوه کاملا شکل گرفته است. بنابراین به گمان من ویژگی درخشان این رمان، «موجزنویسی» است که در تمام فصلهایش رعایت شده است. شیوهای در روایتپردازی که به تناسب هر شخصیت، جلوهای متفاوت به خود گرفته است؛ بیآنکه در شرح ماجرا و شخصیتپردازی خللی به وجود بیاید. این موجزنویسیِ هوشمندانه در زبان و در پیرنگ، سبب شده است که در درونمایه نیز، خواننده با عصارهی صحنهها و آدمها، روبهرو بشود و کل ماجرا دستش بیاید. جان کلام بدون اطناب درک شود و بعد از پایان رمان، ماجرا در ذهن خواننده به پایان نرسد و زنده بماند. برای من رمان «بی نام پدر» روایتگر رابطهی عاطفی پنهان و آشکار اعضای یک خانواده بود. خانواده؛ هم در مفهوم کوچکش و هم در مفهوم بزرگش که جامعه باشد. نشانگر ذات آدمها که نه سفید مطلقاند نه سیاه مطلق، و در چه فضایی میتوان با درون بدون نقاب انسان روبهرو شد جز موقعیتِ رمان؟ بهمن ماه ۱۴۰۰
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.