یادداشت محمد نادری
1403/1/2
4.1
16
"زندگی نمیتواند خود را تسلیم عقل کند، زیرا غایت زندگی، زیستن است نه دانستن" «میگل د اونامونو» یا به قول سامسون کارسکو دانشجو(یکی از شخصیت های کتاب) که بر کتیبه مزار دن کیشوت چنین می نویسد: "و آنچه او را سعادتمند نمود آن است که دیوانه وار زیست و عاقل مرد" دن کیشوت اثری با محتوای ماجراجویانه و طنز است که خط داستانی ساده ای دارد و چنان شیرین و خوش خوان است که متوجه حجم بالای کتاب نخواهید شد . اگر چه سروانتس را نمی توان نویسنده ای قهار قلمداد کرد، به عنوان مثال در بخش هایی از کتاب دچار اشتباه شده و اطلاعاتی را به مخاطب می دهد که نادرست هستند و با سایر فصول در تعارض می باشند ، اما به حق توانسته شخصیتی را خلق کند که پس از ۴۰۰ سال همچنان نام وی زنده است و چه بسا جاودان باشد. سروانتس به دو شخصیت اصلی کتاب یعنی دن کیشوت و سانچو پانزا بسیار خوب پرداخته و توانسته به نحو احسن آن ها را تصویر پردازی کند و خواننده در سراسر کتاب شاهد گفت و گو های شیرین و ماجرا های جذاب ارباب و مهترش است .
(0/1000)
1403/1/5
2