یادداشت محمدقائم خانی

مروری بر تاریخچه و تفکرات انجمن حجتیه (از زمینه های تاسیس تا تعطیلی ظاهری)
        .



در سنوی از ساواک که به تاریخ 12/4/57 (یک روز قبل از صدور پیام امام) مربوط می‌شود، درباره سخنان حضرت علامه حسن‌زاده آملی (حفظه الله) این گونه گزارش شده است: «دیروز غروب بین نماز مغرب و عشاء در مسجد سبزه‌میدان آمل، حسن‌زاده پیش‌نماز در مورد بعثت پیغمبر اکرم به طور ایستاده در حدود یک ساعت صحبت کرد و گفت از عید بزرگ مسلمین است. البته در سال‌های گذشته عید داشتیم و به هم تبریک می‌گفتیم ولی امسال فاجعه بزرگی در مملکت ما اتفاق افتاده. به جریان قم و تبریز کشته شدن مسلمین اشاره کرد که امسال عید نداریم و به جای تبریک گفتن باید به پیشگاه ولی عصر تسلیت عرض کنیم که یکدفعه تمام مردم در صف نماز شروع کردند به گریه نمودن.»


آیت الله خامنه‌ای در تاریخ 14/12/64 در مسجد دانشگاه تهران در پاسخ به پرسشی درباره انجمن حجتیه فرمودند: «انجمن حجتیه قبل از انقلاب با انقلاب نبود. بعضی از افرادشان کار فعال ضدانقلابی هم می‌کردند، بعضی فقط با انقلاب نبودند ضدانقلابی هم نبودند، بعد انقلاب شد. بسیاری از کسانی که با انقلاب نبودند بعد از آن که عظمت و شکوه انقلاب را دیدند پیوستند به انقلاب، حتی بسیاری کسانی که در آن وقت یک حرکات منافی با انقلاب هم می‌کردند پیوستند به انقلاب و مشاغلی گرفتند در جاهای مختلف. شما در شهرها که بروید، در خود تهران هم همین طور، کسانی را در مسئولیت‌های درجه 2 و 3 می بینید که هیچ جا هیچ سابقه انقلابی ندارند، با انقلاب هم سابقه‌ای نداشتند، کار هم برای انقلاب نکردند، یک سیلی هم برای انقلاب نخوردند اما بعد از انقلاب، انقلاب این‌ها را قبول کرد. انقلاب نمی‌تواند به مردم بگوید که شما چون از پانزده سال پیش در انقلاب نبودید پس بروید کنار، نه. اگر قرار بود ما فقط به سابقه‌دارهای انقلاب بخواهیم امکان بدهیم محصور و محدود می‌شدیم به عده کمی. انجمن حجتیه هم بعد از انقلاب همین طور شد.» 


بخشی از پیام امام (ره) معروف به منشور روحانیت: «باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایه‌های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌لوحان بی‌سواد، عده‌ای کمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته‌اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها از میدان به در می‌رفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می‌دهد و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جان‌فرسایی بودند که نمی‌شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله‌اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‌نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس‌مآبی و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می‌دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ای روحانی مقدس‌نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده‌ای وابسته که چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‌نمودند. آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی عوض شده است. شکست‌خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‌اند.»
      

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.