یادداشت sky
1404/3/7

عاقل بودن و فهمیدن در این دنیا بزرگترین عذاب است عذابی که شاید برای تحملش باید دیوانه بود(در ستایش جنون) جمالزاده خلاصه کتاب= محمود پس از ، از دست دادن پدر و مادرش ناچار برای ادامه زندگی به خانه عموی خسیسش می رود و در نگاه اول دلبسته سکنات و وجنات دختر عمویش می شود ، اما عمویش راضی به به دامادی گرفتن محمود نیست و میخواهد دخترش را به پسر خل و مریض یکی از ثروتمندان بدهد بلکه از قِبَل آن سودی ببرد... در این بین محمود دوستانی دارد که در مسیر زندگی اش تعیین کننده هستند ،رحیم یکی از دوستان گرمابه و گلستان محمود است که نبوغ عجیبی در ریاضیات دارد مفهوم اعداد و ارقام را ورای آنچه هست می بیند و عاقبت همین قضیه او را به جنون می کشاند.. جنون رحیم و منتقل ساختنش به دارالمجانین باعث می شود محمود با دوستان دیگرش که نقش مهمی در سرنوشتش دارند آشنا شود که مهم ترین آنها هدایتعلی است....... پر بحث ترین و مهم تربن بخش کتاب هم گفتگوهای بین هدایتعلی و محمود است ،محمود برخلاف دیگران هدایتعلی یا همان بوف کور را فردی باهوش می داند که از طرف جامعه پذیرفته نشده و به دارالمجانین آورده شده است.. بخشی از گفتگوی بین این دو : «جنون هم مثل عقل خداداد است ولی از همان ساعتی که انسان از محیط عقل گذشت و قدم به ملک دیوانگی نهاد از قیود فکر و ترس و تدبیر و وسوسه و استدلال و وهم که مانند تار عنکبوت به دست و پای آدم های عاقل پیچیده شده، آزاد می شود و به هر جایی که قصد کرده می رسد...» با توجه به چیزی راجب کتاب خوندم این فرضیه هم هست که جمالزاده شخصیت هدایتعلی را از دوست و نویسنده هم دوره خودش صادق هدایت گرفته است زیرا سرنوشت هدایت داستان هم مانند صادق هدایت تلخ است... بطور کلی جمالزاده دارالمجانین در ستایش جنون نوشته و شخصیت اصلی داستان توسط دوست دیوانه اش مجاب به قدم نهادن در دنیای جنون و دیوانگی می شود ...🌿
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.