یادداشت رضا امیرخانی
1401/3/6
مرگ بر کمونیسم! مویان همین را میگوید. کتاب را میخوانیم... با قلب گرم و زبان سرد نویسنده... کتاب را میبندیم. چینی که ما در این نیم قرن میشناسیم، اینگونه نیست... چین ذرت سرخ فردیت دارد. افسانهي شرقی دارد. آداب پهلوانی دارد. ادبیات پاستورال دارد به جای ادبیات پرولتری... این چین، چینی نیست که ما میشناسیم. پس مرگ بر کمونیسم. این شناخت ما از چین گرفتار سلطهی کمونیسم است و از بین رفتن فردیت در طی چندین دهه. مرگ بر کمونیسم! شاید کسی بگوید دورهی جمهوری چه شد پس. شاید کسی بگوید پس جنگ تریاک چه. فقط ژاپن که نبود، بریتانیا چه... نه... همهی اینها مایههای انحطاط بودند. چین در دورهی انحطاط بود که کمونیسم را به عنوان راه نجات پذیرفت. روسیه نیز... انحطاط تزاری مایهی انقلاب اکتبر شد. مرگ بر کمونیسم یعنی همین. نوبل مویان درست است و مزورانه نیست... انحطاط یعنی در حین مبارزه با دولت اشغالگر ژاپن، خطر داخلی بیش از خطر خارجی است. جناحهای مبارز، از هم اسلحه میدزدند و به هم نارو میزنند... کتاب یک خاصهی بینظیر هم دارد... اقتصاد... اقتصاد خرید و فروش سلاح میان مبارزان. اقتصاد تولید عرق ذرت و حتا نشانسازی و برندینگ! چرا راوی نوهی بیتاثیر است؟ چون همهی ریشه و ساقه و شاخههای درخت یک خانواده را بتواند روایت کند... مرگ بر کمونیسم، انحطاط، اقتصاد در رمان و راوی از جنس نامدهگان! همهی اینها کتابی قصهگو و خواندنی ساختهاند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.