یادداشت عارفه شاه حسینی
1403/3/6
4.5
2
اول از همه بگم که نمیتونستم به نتیجه برسم که چه امتیازی باید به این کتاب بدم فکر میکنم چهار براش زیاد و سه براش خیلی کمه. احتمالا 3.5 براش مناسب باشه، دلیلمم اینه که از یک کتاب 606 صفحهای فقط حدود 200 تا 250 صفحه آخرش برام جذاب شد و به معنای واقعی کلمه منو دنبال خودش کشوند. نقدی که به داستان دارم اینه که یک جاهایی نویسنده واقعا بیش از حد داشت گزافه گویی میکرد و حوصله منو سر میبرد همش با خودم میگفتم "باشه فهمیدم این قدر کش نده تهشو بگو!" واقعا واقعا خیلی جاها با خانوم دووینتر فعلی(که اسم کوچیکش رو تو داستان به ما نمیگن!) احساس هم دردی میکردم و از صمیم قلب درکش میکردم چون خیلی جاها دقیقا به اندازه من ترسو و خجالتی بود. و بیشتر جاها این قدر از بی عرضگیش حرص میخوردم دلم میخواست بزنمش. ( حسی که خیلی در رفتار با دیگران، نسبت به خودم دارم 🤧) در طی داستان گاهی یاد کتاب "جین ایر" میفتادم و حالا متوجه شدم که "ربهکا" اقتباسی از همون کتابه. برای فضاسازی محیط "ماندرلی" هم بیشتر وقتا از سریال "downton abbey" کمک میگرفتم. از این کتاب بیشتر از هر چیز دیگه دوتا موضوع برای من خیلی پر رنگ بود و خیلی منو به فکر فرو برد، اول اینکه چقدر بده که بیشتر ماها بیشتر لحظههای زندگیمون رو درگیر "مردم چی میگن" هستیم و این باعث میشه از خیلی چیزهای واقعا بی ارزش برای خودمون هیولاهای وحشتناکی بسازیم. همین که یاد بگیریم این قدر درگیر مردم نباشیم و برای خودمون زندگی کنیم(البته تاجایی که زحمت و آسیبی برای بقیه نباشیم) آرامش واقعی رو تجربه خواهیم کرد. موضوع دوم اینکه اگر آدمها جای قضاوتها و برداشتهای بیخودی و اغلب اشتباه از رفتار همدیگه با هم صحبت کنن و سعی کنن مشکلاتشون رو با صحبت رفع و رجوع کنن درصد بالایی از مشکلات حل میشه و خیلی از رابطهها قویتر و قشنگتر میشه. البته این مسئله مستلزم یادگیری مهارت درست صحبت کردنه که بتونیم چیزی که تو دل و مغزمونه به درستی بیان کنیم. در آخر اینو بگم که نمیفهمم چرا گودریدز تو خلاصه این کتاب تمام ماجرا رو لو داده 😐 اگه قبل از خوندن کتاب خلاصهی سایت رو خونده بودم فکر نکنم دیگه علاقهای داشتم که کتابو بخونم!
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.