یادداشت آریانا سلطانی

فضای پروستی
        فضای پروستی
نوشته ژرژ پوله
ترجمه وحید قسمتی


رمان از صحنه‌هایی مجزا ساخته شده است. با این حال همه آنها در ارتباط با یکدیگر قرار می‌گیرند، هر یک در‌مورد دیگری اطلاعات می‌دهد، و به وضوحِ یکدیگر کمک می‌کنند.(صفحه ۱۰۲)

ژرژ پوله منتقد بلژیکی از اعضای مکتب ژنو در دهه‌های پنجاه و شصت بود؛ مکتبی که از پوزیتیویسم رویگردان و رویکردش تاریخی و نقد بیوگرافیک و قائل به بازگشت به آگاهی نویسنده در بررسی متن است. در این مکتب روش پدیدار شناسانه از این جهت استفاده شده که ادبیات همچو نمود عمیق آگاهی آدمی در رابطه‌اش با جهان پیرامون در نظر گرفته ‌شود.
پوله اعتقاد بر شناخت من وجودی نویسنده به واسطه شناخت جهان‌بینی و هستی شناسی او دارد.

از نظر پوله در جستجوی زمان از دست رفته، که از لحظه بیداری قهرمان داستان آغاز می‌شود، تنها یک رسالت دارد: من کیستم؟ کجایم؟ از کجا آمده‌ام؟ پاسخ این پرسش ها رسالت این جستجوست. راوی در سرتاسر این جهان‌ در تکاپوی شناخت است. با نگاهی به گذشته و زمان از دسترس خارج شده و دست نیافتنی اما حاضر در خاطره و حافظه، برای بنیان زندگی‌ای که باید ساخته شود. با دیدی رو به آینده؛ از نظر پوله درجستجو رمانی خاطره‌ای اما رو به جلو و پایان‌ناپذیر است. دچار نوعی بی‌زمانی، اما نه در مفهوم برگسونی بلکه همچو استعاره زنون از زمان، غوطه‌ور در فضایی از پیش پرداخته شده، مجزا، متکثر، اما مرتبط با یکدیگر.

پروست در دیدگاه ادبی خود اذعان داشته که کار مخاطب ادبیات پس از اتمام اثر آغاز می‌شود؛ با مرور و کنکاش و حافظه و تعمق.
پوله نیز با بررسی ساختار مکان، فضای سیال و مکان‌های جزیره‌ای و جداشده از هم توسط خلأ(همچو ارتباط شخصیت‌ها)، تشخص مکان‌ها با نام و پیوستگی شخصیت‌ها با مکان‌ها و برعکس، و در نهایت با تبیین ساختار متکثر اما دارای وحدت در جستجوی زمان از دست رفته که همچو مجموعه‌ای از نقاشی‌های مجزا گردآوری شده و در کنارهم معنا و شمایل پیدا می‌کنند، این رمان را تفسیر و استعاره‌ای تحت عنوان فضاهای کناریکدیگر و نه روی یکدیگر را ارائه می‌دهد. جهانی متکثر از تصاویر متصل به شخصیت‌ها که از یکدیگر جدا اما به هم مربوط بوده و در حافظه مخاطبی که اثر را به پایان برساند، یک وحدت معنایی در عین تکثر تصاویر خواهد ساخت.

زمان جای خود را به گستردگی فضا می‌سپارد.(صفحه ۹۹)
این تابلوها در نهایت همگی باهم خارج از قلمرو زمان، اما در حیطه فضا دوباره پدیدار می‌شوند.(صفحه۱۰۳)


در پناه خرد



پی‌نوشت: راوی از خلال شباهت‌های موجود میان بخش‌های جداگانه زندگی، در نهایت متوجه اصلی می‌شود که تمامی این بخش‌ها را به یکدیگر پیوند می‌زند و به آنها معنا می‌بخشد. این اصل همان جوهره زندگی‌  و ذات یگانه آن است.(صفحه ۱۱۰)

این بخش مرا به یاد اسکما یا طرحواره‌های شناختی در روانشناسی وجودی انداخت. طرحواره‌ها مفاهیمی بنیادین هستند که فرد با تربیت و شکل گیری شخصیت خود آنها را نهادینه کرده و در سرتاسر زندگی، تفسیر وقایع و اطلاعات دریافتی خود را از عینک شناختی آن طرحواره‌ها تعبیر و تحلیل می‌کند.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.