یادداشت مهدی منزوی

مهدی منزوی

7 روز پیش

هرس
        «هَرَس» دومین اثر نویسنده جوان « نسیم مرعشی » بعد از رمان موفق«پاییز فصل آخر سال است». 
روایت یک دوره ۱۷ ساله از زندگی خانواده ای خرمشهری است که با شروع جنگ آغاز می شود. 
قصه در زمانهای مختلف روایت میشود ولی خواننده رشته داستان رو گم نمیکند. فضا سازیها انقدر خوب هست که فکر میکنید الان اونجا هستید یا دارید یک فیلم رو تماشا میکنید.
جنگ ممکنه برای برخی شروع و پایان داشته ولی برای برخی دیگر هیچ وقت تمام نمی شود. زخمی کاری می زند تا دم مرگ می ماند.
 حکایت «نوال» و پسرش «شرهان» با حمله عراق به خرمشهر زخمی ابدیست به روح این مادر و زندگی دیگر روی خوش ندارد. «رسول» شوهرش دیگر نمی‌تواند خوشبختی زندگی قبل جنگ را ببیند و همه تلاشش طی این هفده سال برای جبران بی نتیجه مانده.
در این داستان نقش مادر خیلی پررنگه حتی اگر افسرده باشه، فقط بودنش در خانه موهبتیه بدون جایگزین. وقتی مادر نباشه انگار هیچ چیز تو خونه درست نمیشه.
هموطنان خوزستانی و جنگ زده دردی کشیدن که جنگ ندیده ها متوجه نمیشن.
سه قسمت از متن کتاب را با تلخیص انتخاب کردم که اینجا به اشتراک میزارم، علاقه مندان را توصیه به مطالعه این کتاب میکنم.

«شرهان جایی کنار کوچه خشک شده بود و نگاه می کرد به مردمی که این ور و آن ور می دویدند. صدای نوال را که شنید دوید سمتش. نوال زانو زد و شرهان دست هایش را باز کرد و سرش را فرو برد توی گردن نوال. فکر کرد می رود تو و خودش و پسرش را قایم می کند گوشه ای تا رسول بیاید. ناگهان حس کرد گرمش است. گوش داد به شرهان که قوی و با فاصله نفس می زد و با هر نفسی که می زد نوال بیشتر گرمش می شد. دهان شرهان دم گوشش بود. خس خس نفسش پیچید توی گوشش. نوال بچه را گذاشت روی پله. شرهان آب شد. از لای دست نوال وا رفت.فکر کرد بچه اش افتاده. حتما بچه اش افتاده. کاش بچه اش افتاده باشد.نگاه کرد به شرهان.لباس او هم سرخ بود، از وسط سینه تا روی پاها. فکر کرد باید بچه اش افتاده باشد. خدایا، بچه اش افتاده باشد. سیاهی چشم شرهان رفت.نوال شرهان را محکم گرفته بود توی بغلش و گوش می داد به صدای نفس هایش که تو می رفت، اما بیرون نمی آمد.»

«تو جنگه ندیدی.دروغ می گی که دیدی. اگه دیده بودی می دونستی فرقی نداره کی سر قبر کی گریه کنه. کی بچه ی کیه بزرگ کنه.می دونستی همین که زنده ن بس شونه.»

«ما نفرین شده یم. یه چیزاییه آدم نباید ببینه. زن نباید ببینه بچه هاش مرده ن، خونه ش رمبیده، زمینش پکیده. اگه دید نباید بمونه. باید بمیره.»

۱۸۵ صفحه
#نشر_چشمه
#هرس #نسیم_مرعشی
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.