یادداشت kan@shi

kan@shi

kan@shi

16 ساعت پیش

در میان دا
        در میان داستان‌های عاشقانه و کلاسیکی که از دل قرن بیستم برخاسته‌اند، رُمان «قصر آبی» (The Blue Castle) چون فانوسی آرام در شب‌های تاریک روح، می‌درخشد. اثری فراموش‌نشدنی از نویسنده ی محبوب کانادایی، لوسی ماد مونتگُمری، که بیشتر با مجموعه مشهور آن شرلی شناخته می‌شود. اما قصر آبی، برخلاف آثار کودک‌محور او، داستانی بزرگسالانه و ژرف دارد، با درون‌مایه‌هایی از رهایی، شور زندگی، عشق و جستجوی آزادی در برابر قید و بندهای اجتماعی و خانوادگی.
این رُمان که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد، از معدود نوشته‌های مونتگمری برای مخاطب بزرگسال است، و در آن، زن جوانی را می‌بینیم که از قید و بندهای خشک سنتی، به سوی زندگی‌ای آزاد و سرشار از زیبایی و انتخاب شخصی می‌گریزد. داستانی که در دل جنگل‌های پرمهتاب کانادا، در خانه‌های چوبی فرسوده، کنار دریاچه‌های مه‌آلود، و در خیال‌هایی رنگ‌باخته از یک قصر آبی شکل می‌گیرد.
✍🏻نویسنده: لوسی ماد مونتگُمری (Lucy Maud Montgomery) یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ادبیات کانادایی و از صداهای ماندگار ادبیات زنان در قرن بیستم است. او در تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ در روستایی کوچک به نام کلِفتون در جزیره ی پرنس اِدوارد کانادا به دنیا آمد. منطقه‌ای که در تمام عمر، چه در خاطرات کودکانه و چه در تخیل ادبی‌اش، منبع الهام ماندگاری برای آثار او باقی ماند.
مونتگُمری بیشتر به‌خاطر خلق مجموعه‌ی آن شرلی در گرین گیبلز (Anne of Green Gables) شناخته می‌شود، اثری که شهرت جهانی پیدا کرد و به ده‌ها زبان ترجمه شد. اما قلم او تنها در خدمت قصه‌های نوجوانان نبود. او با نگاهی عمیق، انسانی و اغلب زنانه، به مسائل وجودی، اجتماعی و درونی شخصیت‌هایش می‌پرداخت. قصر آبی یکی از تنها دو رُمانی‌ست که مونتگُمری برای مخاطب بزرگسال نوشته و از همین رو، جلوه‌ای شخصی‌تر و صریح‌تر از تفکر و تجربه‌ی زندگی‌اش را در آن می‌توان دید.
زندگی مونتگُمری در پسِ ظاهر آرامش‌بخش آثارش، سرشار از کِشمکش‌های روحی و پیچیدگی‌های روانی بود. او در کودکی مادرش را از دست داد و پدرش نیز خیلی زود او را به اقوام سپرد. این دوران سخت، احساس انزوا، نیاز به خیال‌پردازی و میل به نوشتن را درون او شعله‌ور کرد. در نوجوانی به نوشتن شعر، داستان و مقالات روزنامه‌ای روی آورد و تا پایان عمر بیش از ۲۰ رُمان، صدها داستان کوتاه، چند جلد دفتر خاطرات و تعداد زیادی شعر نوشت.
مونتگُمری در سال ۱۹۱۱ با کشیشی به نام ایوِن مک‌دونالد ازدواج کرد، اما این ازدواج هرگز به آرامش دلخواه او نینجامید. او با افسردگی‌های مُزمن دست‌وپنجه نرم می‌کرد، بارها از فشارهای اجتماعی و خفقان مذهبی گله‌مند بود، و این رنج‌ها را در آثار بزرگسالش ـ مانند قصر آبی ـ بازتاب داد.
نویسندگی برای مونتگمری، نه فقط یک شغل، بلکه پناهگاهی در برابر بی‌مهری‌های جهان بود. او با طبیعت، خیال و زبان شعرگونه‌اش، دنیایی ساخت که در آن زنان می‌توانند صدایی داشته باشند، انتخاب کنند، و زندگی‌ای بسازند که از آن خودشان باشد.
در سال‌های پایانی عمر، مونتگمری در سکوت و انزوا زندگی می‌کرد. سرانجام در ۲۴ آوریل ۱۹۴۲، در سن ۶۷ سالگی درگذشت.
برخی شواهد و یادداشت‌های شخصی‌اش حاکی از آن است که او ممکن است با مرگ خودخواسته از دنیا رفته باشد؛ پایانی تلخ برای نویسنده‌ای که (جهانی از رؤیا برای دیگران آفرید) اما خود در تاریکی‌هایی فرو رفت که هرگز نتوانست از آن رهایی یابد.(🖤)
با این حال، میراث ادبی مونتگمری هنوز زنده است. آثارش، از آن شرلی تا قصر آبی، نه‌تنها در کانادا، که در سراسر جهان خوانده می‌شوند، بارها اقتباس سینمایی و تلویزیونی شده‌اند، و همچنان الهام‌بخش نسل‌هایی از نویسندگان و خوانندگان‌اند. لوسی ماد مونتگمری، زنی که از دل انزوا برخاست، جهان را با رؤیاهایش تسخیر کرد — و با کلماتش، به بسیاری آموخت که زندگی می‌تواند زیبا باشد، اگر جرأت دیدنش را داشته باشی.

🕊داستانی برای رهایی از قفس:
در مرکز داستان، زنی سی‌ساله به نام والِنسی اِستِرلینگ (Valancy Stirling) قرار دارد؛ زنی ساکت، مهربان، و در سایه‌ی یک خانواده ی خشک و کنترل‌گر زندگی می‌کند. او به‌ظاهر زنی فراموش‌شده است؛ زنی بی‌رمق در لباسی خاکستری، که زندگی‌اش با سکوت و اطاعت از خانواده‌ای سنتی و ریاکار گذشته است. اما در اعماقِ وجودش، در دل خیال‌های شبانه‌اش، قصری آبی دارد؛ جایی خیالی که در آن، آزاد است، دلخواه خود را می‌پوشد، می‌خندد، دوست دارد، و دوست‌داشتنی است.
زندگی والنسی با یک شوک تغییر می‌کند: او از بیماری‌ای خطرناک خبردار می‌شود. و این‌گونه است که دیوارهای ترس فرو می‌ریزند، و برای اولین بار در زندگی‌اش تصمیم می‌گیرد برای خودش زندگی کند، نه برای تأیید دیگران. این نقطه، آغازگر سفری است به‌سوی زندگی‌ای دیگر؛ زندگی‌ای که در آن لبخند، جسارت، طبیعت، و عشق، مفاهیمی واقعی‌اند، نه رویاهایی در قصر آبی خیالش.

🌄نثر شاعرانه و توصیف‌های طبیعت:
سبک نگارش مونتگُمری در قصر آبی، نثری شاعرانه، سرشار از لطافت طبیعت و توصیف‌های تصویری است. فضای جنگل‌های انبوه، دریاچه‌های مه‌زده، و شب‌هایی که ماه بر شاخه‌های درختان لرزش دارد، خواننده را به دنیایی آرام و روح‌نواز می‌برد. لحن داستان، گرچه در بخش‌هایی طنزآمیز و سبک است، در اعماق خود، ژرف و تأمل‌برانگیز است. والنسی در طبیعت، چیزی را می‌یابد که در زندگی خانوادگی‌اش هرگز ندیده بود: آزادی، سکوت، و عشق بی‌قید.
مونتگمری، استاد ترسیم طبیعت با کلمات است. در توصیف یک طلوع ساده، چنان ظرافتی به کار می‌برد که خواننده بوی شبنم و صدای پرندگان را در ذهن خود می‌شنود. و این طبیعت است که نقش درمان‌گر را در زندگی والنسی بازی می‌کند.
او دیگر در قید سایه‌ها نبود. از دل سکوت و ترس، به روشنایی رسید. قصر آبی‌اش دیگر خیال نبود؛ خانه‌ای کوچک بر تپه‌ای رو به دریا، جایی که باد بوی آزادی می‌آورد و قلبش آرام می‌تپید. در آن‌جا، خودش بود، نه آن‌که دیگران می‌خواستند. آموخت که زندگی واقعی، در انتخاب‌های شجاعانه و دوست‌داشتنِ بی‌قید معنا می‌گیرد. لبخند زد، اما نه برای کسی، بلکه برای خودش. چون بالاخره فهمیده بود: خوشبختی، همان لحظه‌ای‌ست که با دلِ خودت زندگی می‌کنی:)💚🌱
      
255

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.