بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت عینکی خوش‌قلب

                ما برای دفترچه خاطرات شخصی نویسنده پول پرداخت کرده ایم! این حقیقتی است که بعد از خریدن و خواندن این کتاب باید بپذیریم. در مقدمه کتاب نویسنده توضیحاتی در مورد مواجهه ش با غرب در سال های جوانی و نوجوانی می دهد و می گویند عاقبت تصمیم گرفتند که بروند و این غربی را که در همه ی روزگار جوانی شنیده اند از نزدیک ببیند و با حقیقت آن رو به رو شوند. توضیح جالبی است اما مساله شاید این است که نویسنده در طول کتاب حقیقتی در مورد غرب به ما نشان نمی دهد و شاید هم زیاد دنبالش نمی گردد. ما در طول کتاب بیشتر با بلژیک رو به رو هستیم تا اروپا و از این بلژیک تصویری سطحی می بینیم. در این حد که سرسبز است و مردمش ورزش می کنند و مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت می کنند. مواردی که اگر یک قوم و خویش فرنگ رفته داشته باشید بارها شنیده اید. خبری از حقیقت غرب نیست. حتی نویسنده تا انتهای کتاب تا حدی رسالت ابتدایی خود را فراموش میکند و اشاره نمی کند که دست آخر حقیقت غرب را پیدا کرده است یا نه.

علاوه بر آن نثر کتاب پراکنده و نامنسجم است و این چیزی نیست که راحت بتوان از آن عبور کرد (حتی اگر سخت گیرانه نگاه کنیم نوعی توهین به مخاطب است) ما از روایت درگیری با سفیر یک مرتبه به ماجرای دوچرخه سواری در صبح بارانی می رسیم و از آنجا یکمرتبه به هتلی در ایتالیا پرتاب می شویم. به همین خاطر است که می گویم نویسنده روایات پراکنده ای از تجربه زندگی خود در اروپا داشته است و آن ها را بدون هیچ نظم خاصی چاپ کرده است و ما هم به ناچار می خوانیمش

خواندن کتاب سخت بود، و از آن سخت تر این بود که مدام یادم می آمد که کتاب در زمان چاپ چقدر تبلیغ و تعریف و تمجید شد. کتابی که حتی از نظر زمانی هم مرتب نشده بود.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.