یادداشت زهرا عباد

                داستان کتاب یک جور بازی با خیال است. 
مهتاب دختری است که با پدر و مادرش به ساحل رفته. آنجا دکمه قرمزی را پیدا می‌کند و از والدینش می‌خواهد برای آن قصه بسازند. سه نفری سه داستان می‌سازند. معلوم نیست کدام داستان را کدامشان ساخته ولی داستان‌ها به هم راه پیدا می‌کنند و یک جورهایی آخر کتاب حس می‌کنی داستان‌ها فقط در ذهن مهتاب و پدر و مادرش نبوده و واقعا اتفاق افتاده.

اول کتاب به نظرم داستان جذابی نداشت. اما تا آخر که خواندم حس کردم یک جور بازی با خیال است. انگار کتاب نمی‌خواهد داستان برایت بگوید، میخواهد یادت بدهد چطور برای هرچیزی داستانی تصور کنی و قصه ای بسازی. بازی خیلی با مزه ای است. جان می‌دهد برای زمان‌هایی که حوصله خودمان یا بچه ها سر رفته و هیچ بازی ای به ذهنمان نمی رسد. و جان می‌دهد برای کلاسهای پرورش خلاقیت و داستان و نمایش خلاق و این چیزها.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.