یادداشت زینب
1404/3/2
داستانهای کوتاه مجموعه «پرندگان میروند در پرو میمیرند»(به جز همشهری کبوتر)، روایت آدمهایی است که زندگی را آن گونه که میخواستهاند نزیستهاند. آدمهای این داستانها در غربت و ترسی آشنا به سر میبرند. اینان در زندگی از ترسی به ترسی دیگر و از غربتی به غربت دیگر کوچ میکنند و هر منزل، آینهای میشود بر آن چه که نمیخواستهاند. این آینهها،هر کدام،پارهای از هستی معرفتی و نیز تاریخی آنهاست که خود را در آن میبینند و باز نمیشناسند. http://viraiesh.javanblog.com در داستان اول این کتاب، یعنی داستان «پرندگان میروند در پرو میمیرند»، " ژاک رنیه" مرد 47 سالهای است که سر خورده از همه جا به سواحل اقیانوس در پرو آمده است تا بدور از شر و شور زندگی ماشینی در اروپا، ته مانده زندگیش را به انتها برساند. "رنیه" که صاحب قهوهخانهای بوده،اینک همچون برگی است در فصل خزان که بین ماندن و نماندن بر روی شاخه درخت مردد است، قفط یک چیز است که میتواند یاس او را به امید بر گرداند و آن چیز کمی "عشق" یا "شاعرانه فکر کردن" است. انتخاب پرو به عنوان استراحتگاه بیارتباط با "یاس فلسفی" وی نیست: او با انتخاب این محل بیش از 50 در صد خودکشی خود را به عمل در آورده است. http://kooroshgholoomi.blogfa.com/post-173.aspx
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.