یادداشت هانیه

هانیه

1400/6/14

زمانی که یک اثر هنری بودم
             اریک امانوئل اشمیت نویسنده، نمایش‌نامه نویس و کارگردان فرانسوی-بلژیکی ست که در سال‌های گذشته محبوبیت زیادی کسب کرده؛ چنان که نمایش‌نامه‌هایش در 50 کشور به روی صحنه رفته، نوشته‌هایش به 43 زبان ترجمه شده و جوایز متعددی را از آن خود کرده، از جمله جایزه‌ی تئاتر مولیر، داستان‌نویسی گنکور و آکادمی بالزاک. او دکترای فلسفه دارد و مضامین فلسفی را با داستان‌های عموما ساده‌اش می‌آمیزد. البته که وی بیشتر شهرت خود را بابت نمایش‌نامه‌های فوق‌العاده‌اش مثل «خرده جنایات زناشویی» به دست آورده اما با خواندن «زمانی که یک اثر هنری بودم» می‌بینیم که در نوشتن رمان نیز تبحر دارد. اشمیت در خانواده‌ای بی‌دین زاده شده و رد پای پررنگ دین به عنوان یک مسئله‌ی اساسی در اغلب آثارش دیده می‌شود.

     «زمانی که یک اثر هنری بودم» داستان پسری ست که دو برادر دوقلوی بسیار زیبا دارد و به همین دلیل همیشه زیر سایه‌ی آن‌ها مانده و نادیده گرفته شده. او پس از چند بار تلاش ناموفق برای خودکشی، تصمیمش را می‌گیرد و برای پایان دادن به زندگی خود کنار پرتگاهی می‌ایستد. اما آشنایی با مرد ناشناسی که در کمین تازیو بوده سرنوشتش را عوض می‌کند. زئوس پتر لاما هنرمند (!) متمولی ست که به او پیشنهاد می‌دهد به جای خودکشی، هویتش را به او بفروشد تا جسمش به عنوان اثر هنری زنده مورد استفاده قرار گیرد. پس از امضای دست‌خطی مبنی بر اینکه جوان داستان خود را کاملاً به دست زئوس سپرده و به نوعی از آنِ وی خواهد شد تا هرچه که او اراده کند از تازیو بسازد، عمل جراحی دوازده ساعته انجام می‌شود و پس از گذشت سه هفته، زئوس با عباراتی منحصر به فرد، یکتا و متفاوت از اثر خلق شده‌اش یاد می‌کند و آن را آدام بیس - به معنای آدمی دیگر - می‌نامد. اما خیلی زودتر از آن‌چه که انتظار می‌رفت تازیو متوجه باتلاقی که در آن گیر افتاده می‌شود و طی آشنایی با آنیبال و دخترش، به معنای حقیقی زندگی دست پیدا می‌کند.

+ متاسفانه روح مثل زخمی است که همیشه خونریزی می کند و جز با مرگ التیام پیدا نمی کند.

     از نکاتی که توجهم را جلب کرد اسامی کاراکترهای کتاب است: زئوس (خدای روشنی و صاعقه، معروف به ژوپیتر)، آدام بیس (آدام به اولین انسان آفریده شده اشاره دارد)، آنیبال (از فرماندهان جنگی در سال 183 پیش از میلاد).

     اریک امانوئل اشمیت در این اثر به موقعیت انسان در دنیای معاصر اعتراض می‌کند. انسانی که اندک اندک تا حد یک شیء تنزل می‌یابد. او به تعریف آزادی انسان در دنیایی که ادعای آزادی انسان را دارد هم معترض است. او تغییر ارزش‌ها و هنجارهای جامعه‌ی مدرن را به وسیله‌ی مقایسه‌ی هنر ناب و اصیل آنیبال و شبه هنر پوشالی زئوس پتر لاما نشان مخاطب می‌دهد و سعی دارد به این وسیله ما را وادار به بازنگری رفتار خود کند. رفتاری که باعث می‌شود فکر کنیم جامعه طوری سازمان‌دهی شده که در آن شیء بودن به مراتب بهتر از زیستن به عنوان انسان است در حالی که خود ما سازنده‌ی چنین نگرشی هستیم.

+هر کدام از ما سه موجود هستیم: یک وجود شیئی داریم که همان جسم ما ست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ی ما می‌گویند. وجود اول، یعنی جسم، خارج از اختیار ما ست. این ما نیستیم که انتخاب می‌کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژپشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ما ست، خیلی فریبنده و گول‌زننده است. یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند آگاهی داریم. از آن‌چه که هستیم. می‌توان گفت آگاهی قلم‌موی چسبناک سر به راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود. تنها وجود سوم ما ست که به ما اجازه می‌دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم. به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی می‌دهد.

      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.