یادداشت Aylin𖧧

Aylin𖧧

Aylin𖧧

1402/4/26

        خب، تغییر یادداشت پس از اتمام خوانش دوم کتاب.
بار اولی که کتاب رو خوندم، اواخر تابستون بود و قرار بود برم کلاس ششم. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، عاشق این کتاب شدم؛ و عاشق احساسی که موقع (و بعد از) خوندنش داشتم. این کتاب همراه با «سوار سوم» که قبل از این خونده بودمش، بخش اعظمی از دانسته‌هام درباره‌ی واقعه‌ی عاشورا رو شکل دادن یا تصحیح کردن و باید بگم از این نظر مدیون این دو کتابم.
حالا، ده روز دیگه کنکور دارم. دوازدهم محرمه و روحم همچنان گره خورده به روضه‌ی عاشورا. از امتیازی که آیلینِ دوازده‌ساله به این کتاب داده بود، آیلینِ هجده‌ساله فقط نیم‌ستاره کم کرده. حالا تکه‌ی دیگه‌ای از قلبم هم لای صفحات این کتاب جا مونده. 
روایت کتاب رو دوست دارم. شعرهایی رو که خیلی ظریف‌بینانه در بین روایت انتخاب شده‌ان، دوست دارم. جزئیاتش رو دوست دارم. تصویر قشنگی رو که این کتاب از اصحاب امام تو ذهنم ساخته، دوست دارم. شخصیت‌پردازی‌ش از بنی‌هاشم رو خیلی می‌پسندم. بخش‌هایی رو که زاویه‌دید عوض می‌شه، شخصیت‌ها تو دلشون حرف می‌زنن و در حقیقت، روایت فرصتی پیدا می‌کنه تا وقایع پیش از عاشورا رو هم شرح بده، دوست دارم. این که کتاب با محوریت عاشورا، شخصیت حضرت زینب -سلام الله علیها- رو چه‌طور به تصویر می‌کشه برام مهمه، این کتاب در این مورد هم خیلی خوب عمل کرده. 
و درباره‌ی نمایش صحیحِ شخصیت امام حسین -علیه السلام- باید بگم خیلی خیلی از آقای نویسنده ممنونم. نمایش این حجم از مهر و محبت،  این حجم از ایستادگی و قدرت و این مظلومیت، مسلماً کار بسیار سختیه. این که «حسین، برای کار دیگری به کربلا آمده است! برای جنگ که نیامده! به جنگش واداشته‌اند. آمده به کربلا که دست عده‌ای را بگیرد و با خودش ببرد. بس که آقاست! بس که عاطفه دارد. بس که دوست دارد آدمها را با خدا آشتی بدهد. بس که دوست دارد دل آدمها را نورانی کند.»
خاطره‌های قبلی سر جاشونن؛ ولی من و کتابِ تشنه‌لبان، حالا خاطره‌های جدیدی هم با هم داریم. و باز فکر نمی‌کنم این پایان کار من و این کتاب باشه.
۱۷ تیر ۱۴۰۴
۱۲ محرم ۱۴۴۷
      
5

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.