یادداشت محمدامین اکبری
1401/3/1
3.2
12
به نام او یک توماس مان یکی از محبوبترین نویسندههای من است، از نسل نویسندههای قدر قدرتی که صرف تفنن نمینوشتند و به هیچوجه نباید از سر تفنن با آثارشان مواجه شد. در این هفته برای بار دوم مرگ در ونیز را خواندم و بیش از پیش از آن لذت بردم و ظرایف آن را دریافت کردم، علاوه بر متن داستان مقدمه حسن نکوروح بسیار خواندنی و آموزنده است. دو قسمتی از کتاب تفسیرهای زندگی نوشته ویل دورانت (انتشارات نیلوفر) در مورد مرگ در ونیز: "این حال و هوای خوشدلانه در نوشتههای مان، چندان نپایید گرچه خود او بسیار شادمانهتر از کتابهایش بود. در بهار ۱۹۱۱ مدت یک ماه در لیدو به سر برد. گویا شهر ونیز سیمای ابری و بارانیش را در آن روزها به او نشان داده باشد، هنگامی که مرواریدهای معماری آن را در پردهای از مه پیچیده شده است و جلوههای چشمگیر آن مبهم و ناپیداست. هرچه بود توماس مان دستمایه یکی غمانگیزترین و بهترین داستانهای خود مرگ در ونیز را از همان جا گرفت. قسمت عمده داستان از تجربههایش مایه میگرفت: نوجوانی لهستانی و زیبا، بیماری واگیر وبا و گم شدن چمدان که خروج از شهر را به تعویق انداخته بود. همه چیز از قبل مشخص شده است حتی شخصیت اصلی داستان، او خود توماس مان بود که در هیئتی دیکر به انحطاط بالقوه نهفته در هنر که از نظم و منهیات اخلاقی گریزان بود میاندیشید" سه من پیش تر از این به دلیل جدیدتر بودن ترجمه حدادی اول آن را خریدم و بعد چنان پشیمان شدم که مگو، واقعا نخواستنی و نخواندنی بود. خودتان ببینید و قضاوت کنید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.