یادداشت پیمان قیصری

        سابینا! در یک کلمه حیرت انگیز! ولی حتی نمی‌دونم این حیرت انگیز خوبه یا بد! دنیایی از جملات وهم آلود و پیچیده! سه ستاره دادم ولی هنوز نمیدونم چرا! یک بار دیگه باید سر صبر این کتاب رو بخونم و بعد ممکنه پنج ستاره بدم یا یک ستاره! ولی در هر دو حال تبحر نویسنده در نوشتن و عمق اطلاعاتش مشهوده. یه سری به متن کتاب بزنیم با هم:ه

«این کتابی است که تو نوشته ای
و این زن تویی
که من ام»

«من نمی‌توانم از هیچ رویداد یا مکانی مطمین باشم، به جز تنهایی‌ام»

«من خسته ترین زن جهان هستم. بیدار که میشوم خسته ام. زندگی به تلاش نیاز دارد که من نمی‌توانم بکنم.»

«وقتی نشسته بود در آفتاب و صورتش سایه افتاده بود بر پشت صندلی، سایه‌اش را بوسیدم. سایه‌اش را بوسیدم و بوسه لمس نکرد او را، بوسه در هوا گم شد و ذوب شد با سایه. عشق ما به یکدیگر شبیه سایه‌بوسی‌ای طولانی است، بی امید وقوع»

«دستان من همیشه در ولع در آغوش کشیدنی تنگ بودند. میخواستم نور، باد، خورشید، شب و همه‌ی دنیا را در آغوش بگیرم و نگه دارم. میخواستم نوازش کنم، التیام ببخشم، بجنبانم، آرامش ببخشم، احاطه شوم و احاطه کنم. تحت فشار بودم و آنقدر چیزهای زیادی را در آغوش نگه داشتم که شکستم‌شان. آنها شکستند و دور شدند از من. آنگاه همه چیز از من دور شد و گریخت. و من محکوم شدم به نگه نداشتن.»
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.