یادداشت
1403/1/13
4.2
4
خیلی فکر کردم که چه ریویویی بنویسم. آخه نوشتن ریویو برای این کتاب کار دشواریه. نکتهی جذاب کتاب برای من درونمایه و محتواش بود و برداشتهای مختلفی که میشد از داستان داشت. اما در نهایت به نظرم رسید که برداشت هر کسی از کتاب میتونه کاملاً متفاوت و منحصربهفرد باشه. اما جدای از درونمایه، آریزونا کتابیه که خیلی خوب نوشته شده. قلم نویسنده پختهست. شما با یک روایت حرفهای و حسابشده طرفید. داستان از همون ابتدا سؤالهایی رو توی ذهن خواننده به وجود میآره که این سؤالها نه اونقدر زیاد و پیچیدهن که مخاطب رو خسته کنه، و نه اونقدر سطحی و قابلپیشبینیان که انگیزهای برای خوندن به وجود نیاره. من تابهحال خیلی کتاب تألیفی و بهخصوص ژانریِ تألیفی نخونده بودم -به جز یکی، دوتا- اما این کتاب واقعاً به دلم نشست. چون از برخی جنبهها همسطح نمونههای خارجی بود و از برخی جنبههای دیگه، مثلاً درونمایه و محتوا، برتر بود. آریزونا کتابی بود که حتی وقتی خلاصهی پشت جلدش رو خوندم، من رو به فکر فرو برد. موقعی که شروع به خوندنش کردم، تا انتها، تا آخرین جملهی صفحهی آخر کتاب، بیشتر و بیشتر من رو به فکر واداشت. جدایِ از اینکه جذابیتهای داستانی خاص خودش رو هم داشت و شخصیتپردازی، فضاسازی و جزئیات بهاندازه و خوبی داشت. از اینجا به بعدش شاید اسپویل باشه، پس اگه هنوز کتاب رو نخوندید، ترجیحاً ادامه ندید.❌❌❌❌❌ [و اما در مورد داستان... خب، من وقتی خلاصهی پشت جلد رو خوندم، بلافاصله و ناخودآگاه اینطور برداشت کردم که زندان استعارهای از دنیای مادیئه. بعد که کتاب رو خوندم، فهمیدم زندان جاییه که آدمها خودشون رو سرگرم چیزهای پوچ میکنن تا آزاد شدن (مرگ) رو فراموش کنن. و جاییه که هر کسی، یه سری باورهایی داره که درستی یا غلط باورهاش رو خودش نسنجیده، بلکه از طرف دیگران بهش تحمیل شده. این آدمها زندانیان. ولی آدمهای آزاد چطور؟ اونا براساس درست و غلطی که خودشون بهش رسیدن و روش فکر کردن، تصمیم میگیرن و انتخاب میکنن و مسئولیت انتخابهاشون رو میپذیرن. اونا برای فراموش کردن مرگ، بیهوده سر خودشون رو گرم نمیکنن. زندگی براشون عمیقتر و معنادارتر از آدمهای زندانیئه. من یه جورایی، یه برداشتِ «معنوی» از داستان داشتم. داستان آراد، یک سفر معنوی بود برای درک معانی عمیقتر زندگی. توی این سفر، سارا مرشد و راهنمای اون بود. کمکش کرد تا بر ترسهاش غلبه کنه. تا باورهای غلطش رو اصلاح کنه. تا شجاعتی رو در آراد به وجود بیاره که هرگز نداشت. تا چیزهای زیادی بهش یاد بده. تا بهش نشون بده که چطور یک انسان آزاد باشه، چطور به «بینهایت» ایمان بیاره. تا درسهای بزرگی ازش یاد بگیره مثل اینکه هیچوقت، هیچچیز تصادفی نیست. کوچکترین اتفاقات، به نحوی حسابشده و باورنکردنی کنار هم قرار میگیرن تا اتفاقات بزرگتر و معنادارتری رو رقم بزنن. اتفاقات بزرگی که همهشون میخوان افراد رو به سمت آزاد شدن هدایت کنن؛ البته اگه چشمی برای دیدن این نشونهها داشته باشن و کمی فکر کنن. سارا به نظر دختری عجیب، دیوونه و غیرعادی میآد، اما اون صرفاً متفاوته. سارا ارزشهای خودش رو داره و دنبالهروی بقیه نیست. چون دنبالهروی بقیه بودن، یعنی شریک جرم اونها بودن، یعنی زندانی بودن. سیر تحول شخصیتی آراد در طول داستان جذاب بود. تبدیل شدنش از یک زندانیِ معمولی به یک انسان آزادِ خاص...] و همین. کاش میشد ریویوی کاملتری نوشت. و منسجمتر. در نهایت میتونم بگم که این کتاب رو حتماً پیشنهاد میکنم. به اونهایی که دنبال تجربههای جدیدان، اونهایی که دنبال یه کتابیان که به فکر کردن وادارشون کنه، و اونهایی که دنبال یه کتاب خوبان. گرچه برای من سبک جدیدی محسوب میشد، اما احتمال میدم که طیف گستردهای از خوانندهها از خوندن این کتاب لذت ببرن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.