یادداشت معصومه امیرزاده
1402/10/21
بسم االه الرحمن الرحیم «دن آرام» اثری است که در آن نویسنده « میخائیل شولوخوف» کوشیده ادراکی مبتنی بر واقعیت و خرد گرایی برآمده از محدودیتهای عملی را با مخاطب خود به اشتراک بگذارد. او مشاهداتی تیز بینانه از جهان پیرامون خود دارد و میکوشد تا آنچه باز آفرینی میکند همچون زندگی واقعی جلوه کند. تا جایی که «گورکی» نویسنده بزرگ روس در همان سالهای 1932 که دو جلد از « دن آرام » منتشر شدهبود میگوید:« مردم صاحب رای اروپا به کتابهای شلوخوف به عین مانند خود واقعیت استناد میکنند» شولوخوف تلاش می کند مانند خودش که از جنگی به جنگی دیگر و از آشوبی به آشوبی دیگر سر در آورده ، خواننده نیز با خود زندگی رو به رو شود. نه نسخه بدلی و تحریف شده آن . زندگی که در آن شولوخوف تا سیزده سالگی(1918م ) توانسته روی آرامش را ببیند و به یک باره در نوجوانی به دنبال انقلاب روسیه و جنگ داخلی در دن به جنگ کشیده شده و درابتدای جوانی( 1022م) در صفوف سربازان سرخ با دشمن همزبان و هم خانه جنگیده. پس چنین تجربه زیسته نویسنده را به تولید اثری وا میدارد که در آن به قهرمان رحم نمی شود. هرچند که شولوخوف مانند فردوسی بر سرنوشت محتوم قهرمانان خود مویه میکند اما در کشاندن آنها به مسلخ ابایی ندارد چرا که او زندگی را به همین میزان بکر، وحشی و طبیعی تجربه کرده است. او ابایی ندارد که «گریگوری» با نوک شمشیر در خاکی یخ بسته برای معشوق خود «آکسینیا» گور بکند و « ناتالیا» بعد از فریادهای خفه در عمق جنگل کودکان خود را تنها بزاید و با دو نوزاد به خانه برگردد. آدم های «دن» به سعادت مطلوب پس ذهن ما برای رنج کشیدگان نمی رسند همان طور که جهان همین قدر ناعادلانه جلوه می کند. ما در این داستان کمتر شخصیتی را میبینیم که هرچند بزه کار خواننده از سرنوشت تلخ او راضی باشد چرا که شولوخوف از دیدن فقر، ظلم، فساد رو بر نمی گرداند و به خیال پناه نمیبرد بلکه برداشت عینی خود را در اختیار مخاطب میگذارد. او در داستان به غایت تصویری «دن آرام» به مکان اهمیت بسیار میدهد و با طمانینه خاص خود در بیان جزئیات حاضر در صحنه مانند گلبرگهای پژمرده درختان پر شکوفه گیلاس، طنین بانگ خروسهای ده ، شاخههای درهم پیچیده نارون غرق شده در رودخانه و حتی آفتاب تا نیمه بر آمده یا قطرههای شبنم که بر ساقهای سفید و برهنه داریا میپاشد، بوی افسنطین و علفهایی که زیر پای زنها فشرده میشود، بسیار هوشمندانه عمل میکند. او ما را به دل روستای قزاق نشین دن میکشاند اما نه فقط برای توصیف مکان. جزئیات مکان در داستان « دن آرام» رابطه تنگاتنگی با کنش و شخصیت در صحنه دارد. حتی گاهی مکان شان سمبلبک مییابد. مکان در داستان «شولوخوف» مانند آثار ادبی متقدم خود مبهم نیست. بلکه جزئیات واضحی در اختیار ما قرار میدهد که نوعی دلالت معنامند با شخصیت ها و کنش های آنان در صحنه دارد. او خانه روستایی خانواده ملوخوف را در ابتدای داستان چنین توصیف می کند: « دروازه طویلهاش رو به شمال به سوی رودخانه دن باز می شد ...فرشی از صدفهای مروارید گون ، خط شکسته و خاکستری رنگ قلوه سنگهائی که امواج بر آن بوسه میزد و آنگاه سطح پولادین و پر و شکن دن که از باد در تلاطم بود.» بوسه و تلاطم همه چیزی است که در صحنه پیش رو با آن مواجهیم. وقتی پروکوفکی ملخوف در بازگشت به ده از جنگ، زنی کوچک اندام با چشمانی وحشی و آرزومند با خود می آورد تا جایی که اهالی ده زن را میان برکه خون می اندازند. ماجرا بوسه و تلاطم است. همواره بین آنچه قرار است رخ دهد و اجزا مکان رابطه ای دلالت مند برقرار است. اگر قرار است بر لب رودخانه عاشق و معشوقی هم را ببوسند پیش از آن بر فراز آسمان پرنده نر و ماده ای در پروازند. و اگر قرار است تمنایی بی پاسخ بماند ریگ های ساحل خواهش امواج را پس می زنند. این یکی از هنرهای « شولوخوف» در توصیف های تصویری« دن آرام » است. معصومه امیرزاده #انجمن_ادبی_خورشید #سرای_سیندخت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.