یادداشت لیلا مهدوی
1401/9/22
از حق نگذریم زبان کتاب شیرین است و همین لحن «طهرون قدیم» کشش ایجاد میکند. چند روایت اول را هم که میخوانی حتی ایجاد انگیزه میکند و مخاطب را ترغیب میکند که جریان را دنبال کند و ببیند داستان چیست. اما نکته اینجاست که در حقیقت هیچ رشتهای در این اثر وجود ندارد که خرده روایت ها را بتوان بند آن کرد و به یک کل واحد و یا حتی یک قالب ادبی رسید. در واقع در دایره بزرگ داستان و ناداستان نمیگنجد. ما خاطراتی رادر کتاب میخوانیم که مثل دانههای پراکنده البته با تعهد به زمان و رعایت خط توالی زمان در پی هم آمده اند. نویسنده سعی دارد هم شخصیت راوی را با انتخاب روایت اول شخص بارز کند و هم جامعهای بسازد به نام تهران قدیم. یعنی اثر هم به لحاظ فردیت و هم به لحاظ بیان جامعه از منظر فردنوشته شده است اما تاثیر این بر هم در حد چند گزاره روایی بررسی میشود و شکل کنشمندی به خود نمیگیرد. در حقیقت نویسنده در خرده روایتهایش یک مخلوط ناهمگن از خاطرات فردی و بزنگاههای اجتماعی میسازد که مثل محلول دوفاز با هم ترکیب نمیشوند. شاید بتوان علتش را این دانست که اثر در محدوده قوالب ادبی داستانی قرار نمیگیرد و از قاعده خاصی تبعیت نمیکند. از همان آغاز نویسنده با تصویر کردن اهالی یک کل کوچک به خانه سعی میکند که تفاوتهای فرهنگی و گونههای مختلف معیشتی- فرهنگی را بارز کند و بعد آن را تا جامعه[محله] بکشاند اما به همان علتی که گفتم نخی در این اثر برای رشته کردن تسبیح خرده روایتها وجود ندارد، این نکته به سرانجام نمیرسد. معمولا در نوشتن آثاری از این دست که به قالب ادبی متعهد نیست، نویسنده پیام خاصی مد نظر دارد که میخواهد آن را برساند یا یک برهه را منسجم تعریف کند تا برداشتی داشته باشد اما این اثر چیزی نمیگوید. یعنی وقتی مطالعه تمام میشود و کتاب را میبندی چیزی از کتاب در ذهن تهنشین نمیشود. کتاب بیشتر جنبه سرگرمی دارد و مخاطب را درگیر چیستی و چرایی هیچ چیز نمیکند. البته که به لحاظ واژگان غنی وپربار است و به گنجینه واژگان مخاطب میافزاید. اما این خرده خاطرهها حتی در خود تعلیق ندارند که در پیاش مخاطب از یکنواختی دربیاید. نویسنده در بیان خاطرات خود ارجاعات شخصیتی و تاریخی زیادی میدهد که برای مخاطب آشنا به احوال آن روزها خوشایند است.اما اگر به سن و نسل اکثریت کتابخوانها نگاه کنیم میبینیم درکی از این ارجاعات و رفت و آمد معاریف آن روزها در اثر، ندارد. نکته آخرم در خصوص کتاب لحن طنز آلود آن است. لحن لطیف و بدیع است اما به نظر من طنز محسوب نمیشود زیرا طنز را درون مایه انتقادی آن میسازد. در بیان طنز مهمترین عنصر انسان است و تلخندهایش. طغیانهای او در برابر خودش اما ما در این کتاب با چنین فرآیندی مواجه نیستم و صرفا میتوان گفت که این اثر، زبان نرم و گرمی دارد. اثر کتاب سد نصرالدین بعد از پایان هیچ است و کتاب را میتوان به آندسته از مخاطبینی که شیفته محاورهخوانی آن هم از نوع طهران قدیم هستند،محض سرگرمی معرفی کرد. « در بچگی من،بزرگترها بای جواب دادن به سوالهای بچهها وقت نمیذاشتن و به حرفشون گوش نمیدادن؛ یعنی اصلا اهمیت نمیدادن که وقت بذارن»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.