یادداشت سیدعباس مدوِّن
1402/11/23
بریده کتاب مخصوص آقایان متأهل فرمود که شب و روز جنگ میکنی و طالب تهذیب اخلاق زن میباشی و نجاست زن را به خود پاک میکنی، خود را دَرو پاک کنی بهتر است که او را در خود پاک کنی... خود را به وی تهذیب کن، سوی او رو و آنچه او گوید تسلیم کن اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد... و غیرت را ترک کن اگرچه وصف رجال است و لیکن بدین وصف نیکو وصفهای بد در تو میآید، از بهر این (معنی) پیغامبر صلی اللّه علیه و آله سلمّ فرمود: «لارُهْبَانِیَّةَ فِی الْاِسْلَامِ» که راهبان را راه خلوت بود و کوه نشستن و زن ناسِتدن و دنیا ترک کردن. خداوند عزوجل راهی باریک پنهان بنمود پیغامبر را (صلی اللهّ علیه و سلمّ) و آن چیست ؟ زن خواستن ؛ تا جور زنان میکشد و محالهای ایشان میشنود و بَرو میدوانند و خود را مهذب میگرداند وَ اِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیْمٍ. جور کسان برتافتن و تحمل کردن چنان است که نجاست خود را در ایشان میمالی، خلق تو نیک میشود از بردباری و خُلق ایشان بد میشود از دوانیدن و تعدیّ کردن، پس چون این را دانستی، خود را پاک میگردان. ایشان را همچو جامه دان، که پلیدیهای خود را در ایشان پاک میکنی و تو پاک میگردی و اگر با نفس خود برنِمیآیی از روی عقل، با خویش تقریر ده که چنان انگارم که عقدی نرفته است معشوقهی توست خراباتی، هر گه که شهوت غالب میشود پیش وی میروم به این طریق، حمیّت را و حسد و غیرت را از خود دفع میکن تا هنگام آن که ورای این تقریر ترا لذّت مجاهده و تحمّل رو نماید و از محالات ایشان تو را حالها پدید شود. بعد از آن بی آن تقریر تو مرید تحمّل و مجاهده و بر خود حیف گرفتن گردی چون سود خود معین درآن بینی. آوردهاند که پیغامبر صلّی اللهّ علیه و سلمّ با صحابه از غزا آمده بودند فرمود که طبل را بزنند امشب بر درِ شهر بخسبیم و فردا درآییم. گفتند « یا رسول اللهّ به چه مصلحت؟» گفت « شاید که زنان شما را با مردمان بیگانه جمع بینید و متألم شوید و فتنه برخیزد» یکی از صحابه نشنید در رفت زن خود را با بیگانه یافت اکنون راه پیغامبر «صلیّ اللّه علیه و سلمّ» این است که میباید رنج کشیدن از دفع غیرت و حمیت و رنج انفاق و کسوت زن و صدهزار رنج بیحد چشیدن تا عالم محمّدی روی نماید. راه عیسی «علیه السلام» مجاهدهی خلوت و شهوت ناراندن... راه محمد «صلّی اللهّ علیه و سلمّ» جور و غصههای زن و مردم کشیدن... چون راه محمدی نمیتوانی رفتن، باری راه عیسی رو تا به یکبارگی محروم نمانی. اگر صفایی داری که صد سیلی میخوری و بَرِ آن را و حاصل آن را تا میبینی یا به غیب معتقدی چون فرمودهاند و خبر دادهاند پس چنین چیزی هست صبر کنم تا زمانی که آن حاصل که خبر دادهاند به من نیز برسد بعد از آن ببینی چون دل بر این نهاده باشی که من ازین رنجها اگرچه این ساعت حاصلی ندارم عاقبت به گنجها خواهم رسیدن به گنجها رسی و افزون ازان که تو طمع و امید میداشتی. این سخن اگر این ساعت اثر نکند بعد از مدّتی که پختهتر گردی عظیم اثر کند... زن چه باشد ؟ عالم چه باشد ؟ اگر گویی و اگر نگویی او خود همان است و کار خود نخواهد رها کردن. بلکه به گفتن (اثر نکند و) بتر شود... مثلاً نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع میکن و میگو که « البتّه این را به کس نخواهم دادن » چه جای دادن؟ اگرچه آن بر درها افتاده است و سگان نمیخورند از بسیاری نان و ارزانی، اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و دربند آن نان (گردند) که منع میکنی و در شفاعت و شناعت آیند که « البته خواهیم که آن نان را که پنهان میکنی » ببینیم علی الخصوص که آن نان را سالی در آستین کنی و مبالغه و تأکید میکنی در نادادن و نانمودن رغبتشان در آن نان از حدّ بگذرد که «اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ» هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغهٔ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن زن بیش گردد پس تو نشستهای و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی... آن خود عین فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند اگر منع کنی و نکنی او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن فارغ باش و تشویش مخور و اگر به عکس این باشد باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن منع جز رغبت را افزون نمیکند علی الحقیقه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.