یادداشت Zeinab Ghaem Panahi
1401/2/12
رویا اما واقعی! "بالاخره زمانی میرسد که باید از عالم خیال بیرون آمد و قدم به واقعیت گذاشت." البته من گمان نمیکنم که واقعیت کوچکترین جذابیتی برای آنی داشتهباشد. این جمله شاید تنها تلنگری بود که او را از خیالپردازیهایش وا دارد. گرچه موفق نشد ولی شاید خیالپردازیهای او را گسترش داد. کسی چه میداند. شاید آنی در خیال چیزی پیدا کردهبود که دیگران نمیدانستند. چیزی از جنس یک رویای واقعی... آنی شرلی اثر ال. ام .مونتگمری، کتابی فوقالعاده بود. کتابی که چندی از حقایق دنیای اطراف را به تصویر کشیدهبود. ماجرای کودکی که گرچه یتیم است ولی با خیالپردازیهای بیاندازهاش توانسته خود را از این بحران برهاند. نهتنها خود آنی(با املای آنه) نجات پیدا کردهبود بلکه مخاطبهای این کتاب نیز با خواندش لحظاتی از زندگیشان را لبخند گذراندند. یا به عبارتی با خندهی آنی خندیدند با گریهاش اشکهایشان را پاک کردند و در خیالپردازیشریک شدند. در ابتدا باید بگویم توصیفی که نویسنده از تکتک صحنهها کردهبود بسیار دقیق بودند. همه چیز را با جزئیات برای خواننده شرح میدادند. گویی در تمام لحظات با شخصیتها همراه هستند. یکی از مثالهای خوبی که در این باره وجود دارد مواقعی است که آنی شروع به رویا بافتن یا توصیف وقایع اطراف میشد. به خوبی هم حس او را درک میکردیم و هم از صحنهها به اندازه خود او لذت میبردیم. البته کمی این توصیفها ممکن بود خواننده را خسته کند ولی هرچقدر روند داستان جلوتر میرفت گویی ما با لحن نویسنده انس میگرفتیم و این برایمان عادی میشد. نکته بعدی شخصیتپردازی است. بهجرئت میتوانم بگویم شخصیتپردازی این کتاب یک شاهکار بود! بهقدری خوب آنی را توصیف کردهبود، منی که به دفعات متعدد این فیلم یا کارتون آنی شرلی را دیدهبودم خارج از بحث این که او را میشناختم تصوری به مراتب بهتر از تصویر کارتونیاش در ذهنم شکل گرفتهبود. چه از چهره و موهای قرمزش، چه از رفتارهایش که خیلی در داستان خوب به آنها پرداخته شدهبود و چه از طرز فکرش که ما به خوبی با آن آشنا بودیم. این امر برای دیگر شخصیتها نیز صدق میکرد. حتی شخصیتهایی که تنها نامشان در داستان آورده میشد. مثل سرپستهای قبلی آنی که ما حتی آنها را هم میشناختیم. این نکته در کتاب باعث شدهبود که خواننده از داستان لذت ببرد. این را بداند که باید با شخصیت داستان احساس صمیمیت کند. آن زمان است که ما کتاب را با اشتیاق تمام مطالعه میکنیم. نکته بعدی درباره کتاب دیالوگهای آن است. در ابتدا که خواستم کتاب را شروع کنم این که دیالوگهایش محاوره نبودند باعث شد کتاب برایم کمی از جذابیتش کم شود. ولی این موضوع هم شبیه ماجرای توصیفها بود. یکی دو فصل که خواندم این موضوع برایم کاملا تبدیل به یک موضوع عادی شد. انگار نه انگار که ابتدا از این مسئله تمرکز روی خود کتاب نداشتم. این نشاندهندهی آن است که روند داستان و لحن نویسنده بهقدری خوب است که خواننده را مجذوب خود میکند و باعث میشود کتاب را از عمق جانش دوست داشتهباشد. که در مورد من واقعا هم چنین شد. تنها موضوع در این باره شاید فقط میشود گفت که بعضی از دیالوگهای آنی زیادی طولانی بودند. ولی این امر از چند جا به بعد باعث میشود این نوع دیالوگها در شخصیتپردازی آمیختهشود. انگار ما داریم با این دیالوگها آنی را هرلحظه بهتر میشناسیم. ماجرای بعدی، ماجرای زاویه دید است. زاویه دی این کتاب دانایکل بود. درست است راوی داستان زیاد از محل خانه آنی دور نمیشد ولی قادر بود به راحتی در سطح داستان به پرواز درآید و همه چیز را برایمان بازگو کند. البته این نوع زاویه دید علاوه بر تمام حسنهای زیادی که دارد گاهی باعث میشود ما آنچنان که باید و شاید با شخصیت احساس صمیمت نکنیم. البته این مورد اصلا در این کتاب وارد نیست چون ما با آنی حسابی ارتباط برقرار کردهبودیم. آنی برایمان از همان شخصیتها شده که هیچگاه او را فراموش نخواهیم کرد. علاوه بر اینها نویسنده جوری داستان را روایت کردهاست که اگر دقت نکنی اصلا به چشم نمیآید. او خیلی هنرمندانه از نکات خوب این زاویه دید استفاده کردهبود و نکات منفیاش را استفاده نکردهبود. حالا بعد از حدود هفتصد کلمه باز هم به همان نقطه اول برگشتهام. به نقطهای که آنی را برایتان توصیف کردم. دختری با موهای قرمز، دختری که خیالپرداز است و جوری از هیچ اتفاقی خاصی هیجان و زیبایی بیرون میکشد که خود را به سادگی در دل همه جا میکند. نیازی نیست بگویم کتاب آنی شرلی لحظات خوبی را برایتان رقم خواهد زد. چون بدون شک میدانید که این کتاب چه شاهکار بزرگی است. برای مطالعه بار دوم هم آن را در قفسهای جلوی دید قرار دهید تا انگیزه بگیرید.
(0/1000)
TAHER
1402/2/2
0