یادداشت محدثه سلمانی
1402/12/14
4.2
20
وقتی توی کانال باشگاه کتابخوانی مون دیدم قراره مردم مشوش بکمن رو بخونیم یک نفس راحت کشیدم، چون با توجه به تجربه های قبلیم از بکمن می دونستم خوندنش قراره کار آسون و بسیار لذت بخشی باشه. داستان مردم مشوش درباره یک سارق بدشانسه که اول از یک بانک بدون پول! دزدی می کنه و بعد اشتباهی افرادی که اومدن از یک آپارتمان بازدید کنن رو گروگان می گیره!نه اشتباه نکنید، کتاب پلیسی و جنایی نیست! به قول خود بکمن بیشتر حکایت ابلهان است! اگر بکمن رو بشناسید می دونید که سبک نوشتنش چجوریه. بکمن شخصیت هایی خلق می کنه و ما رو با سرگذشت شون و ترس ها و امیدها و دغدغه هاشون آشنا می کنه. اتفاقاتی که توی کتاب های بکمن می افته خیلی ساده و روزمره ان اما با توجه به درونیات آدم ها معنی عمیقی دارن. کلا خوندن کتاب از بکمن مثل شناکردن توی عمق زیاد و تماشا کردن پدیده های نادیدنی اقیانوسه. مسئله کتاب مردم مشوش دغدغه های بزرگسال بودنه. اینکه چقدر بابا و مامان و همسر خوبی بودن دغدغه بزرگیه. اینکه چقدر همه مون کافی هستیم، حتی اگر فکر کنیم نیستیم.هستیم چون عشق وجود داره و برای آدمی که عاشق ماست ما بدون نیاز به هیچ تلاشی کافی هستیم. مردم مشوش هم مثل بقیه کتاب های بکمن زبان روونی داره و توی قصه گفتن و کشیدن مخاطب دنبال خودش موفقه. چیزی که من رو جذب نوشته های بکمن می کنه اینه که جزئیات و حس ها رو با کمترین کلمات به اشتراک می گذاره، مخصوصا اگر اون حس، حس دردناکی باشه. یکی از چیزای جالب توی این کتاب پیش فرض خواننده درباره سارق بود. خودمم هنوز برام سواله که چرا چنان پیش فرضی درباره سارق داشتم و همینطور درباره همسر سارق. البته بکمن خودش از زبون جیم میگه که چرا! اما واقعا عجیب بود. توی ذهنم یک آدم ساخته بودم و داشتم از دیدش دنیا رو می دیدم و درکش می کردم و باهاش رنج می کشیدم، یهو آدمه عوض شد!با همون گذشته و همون مشکلات این دفعه یک جور دیگه ای باهاش رنج کشیدم و دنیا رو از چشم دیگه ای می دیدم! آهان تا یادم نرفته این مسخره بازی آوردن شخصیت های همجنس باز توی کتابا کماکان ادامه داره و روی اعصابمه:/بابتش یک ستاره کم کردم.
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.