یادداشت علی زارع بیدکی
1402/11/7
نویسنده در فصل اول و دوم کتاب سعی میکند نیرویی به نام مقاومت را معرفی کند و یاد بدهد چگونه میتوان برآن پیروز شد. بخشهایی از کتاب، بخواهم رُک بگویم، چیزی در حد همان قورباغه را بالا بیاور و لحافت را مرتب کن است! در فصل سوم هم نویسنده، دینِ عرفانیِ نوظهورش را شرح میدهد. خلاصهاش را بخواهم بگویم: خدایان و فرشتگان الهام در آن جایگاه والایی دارند! شخصا برای من قسمتهایی که جناب پرسفیلد در لباس یک نویسنده حرف میزد واقعا قابل استفاده بود اما وقتی در لباس پیامبر عصر جدید ظاهر میشد و از تجربیاتش، دینوارانه حرف میزد... خب... خودتان میدانید دیگر! نویسنده در کتاب مدام از نیرویی درونی به نام مقاومت صحبت میکند. نیرویی که شما را از هدف اصلیتان در دنیا بازمیدارد. البته حس میکنم نویسنده هنوز خودش هم دقیق نمیداند مقاومت چیست... جالب است که در جاهایی، توصیفاتش از مقاومت شبیه میشود به نفس و شیطان در اسلام. مثلا آنجا که میگوید: «مقاومت کارش دائمی و ابدی است و هر روز با چهرهای جدید بازمیگردد.»(نقل به مضمون) همین!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.