یادداشت نیما اکبرخانی
1401/4/28
خوب بود و در نوع خودش بی نظیر به عنوان آدم خاطرات خون ، یه بار دیگه فقط از زندان الرشید خونده بودم و اونم توی کتابی با عنوان زندان الرشید که خاطرات جناب آقای گرجی زاده بود. منتها تفاوت مهمی که وجود داشت آقای گرجی زاده در آخرین روزهای جنگ و هنگام سقوط مجنون به اسارت دراومده بود و تا برسه به زندان دیگ چیزی به نام جنگ وجود خارجی نداشت و طبعا رفتار عراقی ها هم با زندانیان تغییر می کرد. اما خاطرات خانوم آباد از چند منظر متفاوت بود اول جنسیت ایشان و 3 همراهشون دوم اسیر شدن در ماه اول جنگی که قرار بود هشت سال طول بکشه ، سوم زندانی شدن در الرشید و نزدیکی با شخصیتی که خیلی توی تاریخ ایران گمنام و مبهم موند به نام شهید محمدجواد تندگویان رحمت الله علیه و نهایتا حضور در اون فضای سیاه و سخت کتاب به خوبی تونسته سبعیت و بی رحمی و بیمارگونه ی حکومت بعث رو به تصویر بکشه و یه علامت سوال خیلی بزرگ جلوی عملکرد نهادهای حقوق بشری بین المللی و سازمان ملل و حکومت هایی که از این شعارها می دهند بگذاره خیلی خوب نشون می ده این کشورها و سازمان ها و نهادها هم کافی منافعشون تامین بشه تا چشمشون رو روی هر کثافتی ببندند و بزارن هر جنایتی توی دنیا رخ بده . با اشاره ای که به عملکرد شیخ علی تهرانی توی کتاب بود هم خیلی حال کردم و و اینکه بالاخره یکی پیدا شد تا از این موجود لعین هم حرف بزنه لذت بردم. وقتی دردهای خانوم آباد رو می خوندم مرتب این عبارت از خانوم الکسیویچ توی گوشم تکرار می شد که :«جنگ چهره ی زنانه ندارد»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.