یادداشت امین پازوکی
1401/7/11
در این کتاب آقای سید مهدی شجاعی به زبانی زیبا و نثری خوب با جوانان این مرز و بوم گفتگو میکند. این گفتگو شامل اعتقادات ملی و مذهبی ما است. ایشان آنقدر زیبا سخن میگویند که آدمی را به فکر وا میدارد و فرد را در کشمکشی بین افکار و ذهنیات قبلی خود و افکارهای ایجاد شده میاندازد. «گوهری چون جوانی را قدر بدانید و با آن ارزشهای ماندگار بخرید. آن را به هوی و هوس نفروشید. از لذت دیروز چه مانده است؟ هیچ، جز خاطرهای. و از لذت امروز برای فردا چه میماند؟ هیچ، جز خاطرهای. و خاطره بسان رویاست، دستمایه نیست، ملموس و محسوس نیست. مفید فایده و مثمر ثمر نیست. این گوهر را با چیزی ماندنی باید معاوضه کرد. هر چه چشم دید و دل خواست، بلافاصله دست در جیب جوانی نبرید و از طراوت مایه نگذارید. تأمل کنید! جای این سرمایه را هیچ چیز پر نمیکند. چشم بر همزدنی و روی گردانی فنا میشود. با این سرمایه چیزی بخرید که به کار فردای این جهان و آن جهان بیاید.» به این کلمات آقای شجاعی خوب نگاه کنید؛ متوجه میشوید که ایشان از جوانی به عنوان یک گوهر ناب و سرمایه نام میبرد. میگوید که این گوهر و سرمایه را نباید برای چیزهای پیش پا افتاده و عبث صرف کرد بلکه باید در چیزی که واقعا ارزش آن را دارد صرف کرد. امین پازوکی
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.