یادداشت گ
1402/6/4
4.2
21
ویکتور هوگو، برای من همچنان دوستداشتنیترین نویسندهای است که میشناسم. طرح داستانیهای خارقالعادهای دارد و سرشار از ظرافت در توصیفگری. "مردی که میخندد"ِ هوگو اگرچه روایت چندان منسجم و معقولی ندارد اما شعفِ انسانی خاصی در آن است. من عشق را همیشه در چنین تصویری میدیدم. درکشدن ویژهای توسط کسی در شرایطی که ما از درکنشدگی توسط دیگران رنج میبریم. جویین پلین و دئا توسط جهانشان درک نمیشوند. تحقیر میشوند. اذیت میشوند. و هر دو یک نقص عام در یکدیگر را نادیده میانگارند. یکی زشتی را نمیبیند و دیگری کوری را. از دید من بازنمایی هنری همین یک نکتهی ساده در بسترِ سیاسی اجتماعی انگلستانِ قرن هجدهم کافی است تا این کتاب را شاهکاری دیگر از هوگو بدانم. روایتهای تاریخی و گاها علمی هوگو در این کتاب هم مثل همهی آثارش زایدِ محض است (اگرچه به شناخت تاریخ کمک میکند ولی به هیچ عنوان عنصری پویا در ارتباط با روایت داستان نیست) مرگ دو دلداده در پایان داستان برخلاف رمان نود و سه (آخرین رمان هوگو) بر روی هیچگونه پایهی منطقی (حتی منطقِ رمانتیکی) استوار نیست. کاملا گنگ و بیمعنا به نظر میرسد. ترجمهی جواد محیی افتضاح است. مشحون از اشتباهات دستوری و زبانیست اما چون کس دیگری هنوز این کتاب را ترجمه نکرده است چارهای جز تحمل آن نداریم.
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.